۱۴۰۰ بود که باهمسرم تو محل کارم ازهم خوشمون اومد از اقوام پدرم هستش ولی اقوام دور و البته همسایه اما باهم هیچوقت ارتباطی نداشتیم تا اینکه یروز اومد مغازه من و بعدش بهم پیام داد و از هم خوشمون اومد اوایل خانواده من مخالف بودن میگفتن وضعشون خوب نیس و ما وضعمون بهتره بهم نمیخوریم ازین حرفا راستم میگفتن شوهرم هیچی نداشت صفر صفر ولی اخلاق و جنم کار داشت منم گفتم میخوامش هرروز هرروز فامیلای پدرم میومدن این میگفت بدرد نمیخوره اون گیگفت وضعشون خوب نیس من گوش ندادم ازدواج کردیم همزمان با ما هم دختر عمه م با یکی از پسرعمه هام ازدواج کرد هردو سمت خیلی پولدار