2777
2789

ذهنم خیلی حساسه به کوچکترین چیزا گیر میده مثلا یه مدت رو رفتار پدر شوهرم حساس میشم وهی تو ذهنم فحشش میدم به خاطر اینکه واقعا ازش میترسم که پاچه ام روبگیره 

باز الان روی آزمون تو شهری م حساس شدم ودارم همش اون پارک دوبل که خراب کردم تو ذهنم مرورگیکنم میگم اگه اونجا یک ذره فرمون  نمیچرخونم پارکم خوب شده بود وقبول میشدم

واقعیتش خیلی حالم بده و همش گیر میده به هرچی چکار کنم به نظرتون؟؟؟؟ 

یا دارم تو ذهنم میترسم که آخر هفته که برم خونه پدر ‌شوهرم دعوام نکنه که چرا هفته ی قبل نیومدی؟ 

آخه جاری های دیگه ام خیلی پاچه خوار ند  و هفته ای دو سه بار همشون میرن اونجا

ولی من با اینکهه پدر شوهرم فامیل بابامه حالم ازش به هم میخوره و آرزو میکنم بمیرم ولی خونشون نرم

از یه طرف ازش میترسم که نرم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ببین زنگ خطره یه مدت ظاهر سازی میکنی یه جا میترکی من ۸ سال با خانواده شوهرم ساختم اما الا ن بریدم با شوهرم حسابی دعوا کردم برو پیش یه مشاور من واقعا رفتارهاشون روحم را خراش داده نابود کرده واقعا ۴۰ سال پیر شدم تو این ۸ سال

چند سال داروخوردم خوب شدم دیگه نمیخورم ولی بعضی وقتا که بهم فشار میاد دوباره برمیگرده اون حالتهام

خب دوباره همون داروهارو شروع کن، منم وسواس فکری دارم

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

دقیقا منم همینطورم. انقدر خودمو اذیت میکنم و گریه میکنم که نگم برات. بخاطر حرف بقیه با شوهرمم دعوا میکنم. جدیدا جواب کسی که حرفی بزنه بهم رو هم میدم ولی باز اعصابم بهم میریزه. 

من مادر شوهرم اینطوره مثل پدر شوهر تووو. زبونش تلخه 

خدایا شکرت بخاطر وجود پسرم.مرسی که این هدیه ی بزرگ رو بهم دادی  
خب دوباره همون داروهارو شروع کن، منم وسواس فکری دارم

نه از وقتی دارو نمیخورم خیلی بهترم با پیاده روی وتغذیه سالم خوب میشم ولی بعضیوقتا نمیتونم واسه خودم وقت بذارم بچه کوچیک دارم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792