سلام بچه ها شوهر من کارش اقماریه
اون اوایل بهش گفتم بعد از چهارسال بچه میاریم
بعد از چهارسال بهش گفتم ما هیچی نداریم و کارت تق و لقه و وقتی شرایط بهتر شد
تو اون تایم مادرم درگیر بیماری هم بود و ازش مراقبت میکردم
اینم بگم ک من مشکل واژینیسموس هم دارم و ب سختی رابطه برقرار میکنیم و اینم ی دلیل دیگه بود
حالا شش سال از ازدواجمون گذشته و من سنم سی و سه شده ی مقدار هم دارم دچار تنبلی تخمدان میشم
شهر من با شهری ک کار میکنه خیلی فاصله داره
مادرمو هم از دست دادم
کسی هم نیس ک بخواد کنارم باشه تو این دوره ی خواهر دارم ک اونم شهر دیگه شاغله
از بابا و برادر هم ک نمیتونم کمک بگیرم
شهری ک شوهرم کار میکنه هم خیلی الوده اس و همینطور هزینه اجاره بالا و امکانات کم هس اونجا هم نمیتونم برم زندگی کنم
بنابراین باید دور از همسرم حاملگیمو بگذرونم و بچه بزرگ کنم
الان با من دعوا راه انداخت و قهر کرد ک تو هر دفعه ی شرایط چرتی میذاری جلو پام ک نخوای بچه دار شیم
و گفت دیگه نمیخوام باهات حرف بزنم
شما بگین چ غلطی کنم من