2777
2789
عنوان

۸ روزع قهر اومدم خونه بابام

7353 بازدید | 230 پست

از قبل تایپ کردم،اگ حوصلع دارید و برای رضای خدا میخونید و کمک میکنید لطفا تاپیکو لایک کنید ک حداقل بدونم واس خودم تاپیک نزدم، خیلی سر در گمم ،خیلی اوضاع داغونع اصن😐😕

واقعا ب راهنمایی منطقی نیاز دارم، ممنونم از کسایی ک لطف میکنن و ب تاپیکم احترام میزارن✨

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

شوهر من تک پسر هست و سه تا خواهر دارع 

شغل شوهرم با خونوادش شریکی هست ،یعنی شوهرم روی سرمایه باباش کار میکنه و خونوادش ب شوهرم خونه و ماشین و کار دادن هرچی شوهرم در امد کسب کنه با خونوادش شریکی خرج میشه ،یعنی تموم خورد و خوراک و همع چی شریکی هست  

ما طبقع بالای خونوادع شوهرم هستیم اونا طبقع پایین 

خلاصه غذا باید یا من درست کنم یا مادر شوهرم اصلا نمیشه که دو غذایی بشه چون میگن خرج زیاد میشه 

اینم بگم ک مادر شوهرم خالم هست و اصلا باهاشون قبلا رفت امد نداشتیم و شناخت نداشتم ازشون و من مادرم چون فوت شدع بود وقتی پسر خالم اومد خاستگاریم همه میگفتن ک خالت جای مادرت میگیرع و زن پسرش شو خلاصع انقد تو گوشم خوندن ک من قبول کردم و عروس خالم شدم 


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

مشکل اصلی من اینه شوهرم ب شدت بچه ننه هست یعنی از ترس مادر و پدرش نمیتونه خیلی ازادی هارو توی زندگیمون بیارع ،مثلا بارها خالم دخالت کرده ،یا بار ها خاستم ما با ماشین خودمون بریم بیرون یا گفتم یک شب شام بالا بمونیم شوهرم اصلا قبول نمیکنه و نمیتونه تصمیم برای زندگیش بگیره ک یکم مستقل باشیم 

جالب هم اینجاس هر چیزی و هرکاری و هر تصمیمی باید خونوادش بدونن و شوهرم گزارش همه چیو ب مامانش میدع، حتی ما دو روز با خونه ابجیم رفتیم مسافرت ایام عید خالم ب شدت ناراحت شد جوری ک شوهرم از عصبانیت گفت برگردیم خونه و میخاست بیخیال سفر بشه وقتی خالمم دید میخایم برگردیم میگفت حالا ک شما رفتید پیش بقیع ابرومونو نبرید تا آخرش توی سفرتون بمونید ،من ی شوهرم گلگی کردم ک چرا حق مسافرت ندارم و چرا باید اینجور بدشون بیاد ما اومدیم سفر ،شوهرم فقط میگفت بیخیال و کم کم درست میشه و خودشو بیخیال نشون میداد ،اخع مشکل اینجاس شوهرم یک بار حتی یکبار ب مادرش کوچیک ترین تذکری ب رفتار های مادرش نمیده یعنی خالم هرجور رفتار کنه هرکاری کنه هر دخالتی کنه هر بداخلاقی یا بد عنقی سر من کنه شوهرم نه تنها پشتم نیس بلکه یک ذره هم با مادرش صحبت نمیکنه ک بگه مادر اینجوری نکن یا نصیحت مادرش نمیکنه ،من ک میزارم ی پاس اینکه ب شدت ازشون میترسع 


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دوستان لطفاً اگ پستامو میخونید لایک کنید ک بدونم هستینو خوندین✨🌱

ممنونم از تک تکتون

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
وااای استارتر چقد طولانیه چجوری بخونمش؟    

اوضاع خیلی داغونه،واقعا کمک میخام، اگ حالشو نداشتی بیخیال،مطمعنم کسای دیگ هستن ک کمکم کنن😊👌

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

نمیدونید تا چ حد و اندازه مادر شوهرم زبون باز و غیر قابل تحمل هست

اگ یکروز تا عصر بخام تو خونه خودم بمونم گلگی و ناراحتی خالم شروع میشه زنگ میزنه با بداخلاقی میگه امروز چرا نیومدی پایین ،کلا میگن ما یک عروس داریم و باید از صب تا شب پیش خودمون باشه ،خب منم ازادی میخام دوس دارم تو خونه خوشگلم یکم بشینم ،مشکل اینجاس شوهرم اصلا تو خونه نمیمونه و وقتی از کار برمیگرده میره پایین و میگه اومدی خب بیا نیومدی هم من بالا نمیام ،کلا خیلی کم تو خونه خودمون میشینع و اکثرا وقتی خونست میرع پایین پیش مامان باباش وقتیم بالا باشع مادرش هزار بار زنگ میزنع چرا نمیای پایین 


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

شوهرم اجازه نمیدع ک بیرون برم بجز خونواده خودم و خونواده خودش .یعنی من دو ماه فروشنده مغازه بابام بودم و شوهرم موافقت کرد و یک شیفت فروشنده‌ بودم حالا شوهرم بعد عید گفت نمیزارم بری ،گفتم خب تو اکثر خونه نیستی و همش سرکاری ،وقتیم برگردی میری پایین من تکو تنها چیکار کنم ،بهش گفتم باشه نمیرم ولی خودت برام یکم بیشتر وقت بزار مثلا چهار ماهع گفتم ببرم رستوران نمیبرع میگم ببرم بازار نمیبرع میگم فیلم ببینیم نمیبینع ،و گفتم بهش یا بزار برم ی باشگاه خوب ،گفت باشگاه فقط و فقط باید توی همین یکی دوتا کوچه بالاتر خودمون بری ،من نمیزارم از کوچه خودمون و محله خودمون خارج بشی، خلاصه حق تحصیل و دانشگاه هم میگه نداری و نمیزاره حداقل بشینم تو خونه درس کوفتیمو بخونم نمیزارع اصلا، در صورتی ک روز اول خاسگاری اصلا یک درصد حتی یک درصد از تمومی این شرایط ها نگفت و کامل گولم زد با حرفاش اصلا نگفت شریکیم، گفت مستقلم، گفت میزارم درس بخونی و فلان گفت حمایتت میکنم برای هر کاری 


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
دوستان لطفاً اگ پستامو میخونید لایک کنید ک بدونم هستینو خوندین✨🌱 ممنونم از تک تکتون

بابا هستیم چقدر میگی لایک کنید بذار دیگههه

کاربریم از بهمن ۱۴۰۱ به دوستم قرض دهده بودم تاپیکاش برا من نیس راجبشون چیزی نمیدونم راجب عمل معده و.... الانم باهاش کات کردم کاربری جدیدشم ندارم ارش سوالتون بپرسم لطفا سوال نپرسین ازم مرسی 

من خیلی مشکلای دیگه دارم کلا خالم ی تفکر بسیار بسیار قدیمی و پوسیده هستش اصلا نمیزارع یکم تو زندگی مستقل باشیم،یکم بخام حرف از استقلال بزنم میگه بهم از ارث و میراث و همه چی ک دادیم بهتون محرومین و شوهرم قشنگ میمیره با این حرف خونوادش بعدش میاد ب من حمله میکنه ک تقصیر توعع ک اونارو عصبی کردی ک اینجور میگن یا مثلا شوهرم سه تا خواهر دارع من هرچی خوبی کردم هرچی کمکشون کردم هرچی سرما خوردن بهشون رسیدگی کردم یا هرچی تو خونه تکونیا باهاشون بودم یا هرچی یکی از دختراش دو ماه خونه باباش بود خودم بردمش بازار براش همه چی مانتو ،شلوار همه چی خریدم ،سرما خوردن براشون کباب و ابمیوه طبیعی دبع دبه گرفتم بردم براشون ،روز اول عید کمک خالم کردم ناهار درست کردیم براش دختراش ک ناهار بیان من سه تا مرغ زعفرونی درست کردم براشون با وجود اینکه چون دستم بند بود خیلی دیر رفتم خونه بابام عید دیدنی کردم ،حساب کن روز اول عید میشینی برای خواهر شوهرات غذا درست میکنی حتی نمیری خونه بابات عید تبریک بگی 

من خلاصع اصلا و ابدا ب خدا قسم عروس بدی نبودم و سعی کردم برای دختراش خیلی خوب باشم حالا جالب اینجاس خالم میگه تو هیچ کاری برای دخترام نمیکنی و وقتی دخترام میان حسودی میکنی چون خودت مادر نداری 🥲😐

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

من دقیقا الان ۸ روزع قهر کردم اومدم خونه بابام بخاطر این مشکلاتم بچه ها، خیلی گیجم خیلی سر درگمم بخدا خیلی دخالت های خالم و انتظارات بیش از حدش توی زندگیم هست ک نگفتم چون بخام بگم باید طومار بنویسم کلا خالم خیلی عقدع ای هس ،شوهرم هم تابع مادرش نمیتونه هیچ تصمیم بگیرع اصلا، یک ماه بهش گفتم یک کیلو گوشت گوسفندی بخر نمیخرید میگفت بعدا ولی من میدونستم دردش چیع، دردش این بود نباید گوشت جدا گونه بخره چون ممکنه مامانش ناراحت شه چرا گوشت خریدع ما خرجمون مگه شریکی نیس، خب خودشون میرن کیلو کیلو گوشت میخرن یکی دو بسته خورشتی ب من میدن ،من بسته بندی کبابی اصلا ندارم ک شاید دلم خاست تو تراس با کباب پز یکم گوشت کباب کنم ،میگفتم شوهرم بخر نمیخرید اصلا میدونم از مامانش میترسع


من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
شوهرم اجازه نمیدع ک بیرون برم بجز خونواده خودم و خونواده خودش .یعنی من دو ماه فروشنده مغازه بابام بو ...

گفتن فایده نداره،باید حق تحصیل و کار میگرفتی 

اینجوری خیلی سخت میتونست مخالفت کنه

مطمئنم منم یه روز پولدار میشم،شاید بپرسی چطوری که باید بگم ممنون تو چطوری؟                                              من فقط دوکاربری با نام شکلات فرانسوی دارم،شکلات_فرانسوی و شکلات__فرانسوی،اون شکلات___فرانسوی (با سه خط فاصله) مال من نیست،پس لطفا نپرسید که اون تاپیکا رو تو زدی؟نه من نزدم

الانم گفتم قهر اومدم خونه بابام و اونام یک درصد پشیمون نیستم و اقوام هم تقریبا فهمیدن ک منو شوهرم مشکل داریم و جالب اینجاس دیشب یکی از اقوام زنگ زد ک اونا میگن ما نمیریم دنبال نگار و همینه ک هست و یک درصد پشیمون نیستن و اصلاح نمیخان بشن انگار ،بخدا ی چیزیم فک کنم بدهکار شدم😑شوهرم هم این ۸ روز حتی اسم من ک توی بیو اینستا بود رو خط زدع و اصلا هیچ تلاشی نکردع برام و کلا کامل عقب کشیدع و یک درصد انگار دلتنگ من نمیشع🥲 خدا میدونع چیا میگن تو خونشون و خالم دارع چ زبون بازی در میارع

بچه ها بابام میگه طلاق بگیر من پشتتم و میگه با این شرایط هیچکی با اینا زندگی نمیکنه و میگه طلاق بگیر ،،خیلی سر درگمم ،نمدونم چ کنم😕😐

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز