2777
2789
عنوان

چطوری با شوهرم اشنا شدم داستان واقعی

| مشاهده متن کامل بحث + 3394 بازدید | 96 پست

خلاصه بگم که فالوش کردیمو گاهی استوری میزاشتم اون نگا میکرد ولی کلا جوابی نمیداد‌ فکرکنم حدودا۷ماه اینا اینستا فالو داشتمش ولی گاهی دانشگاه میدیدمش چون با دوستم تایم امتحاناش میرفتم دانشگاهش همیشه هم با دوستاش بود حتی نگاهم نمیکرد گذشت تا اینک من پام شکس عکسش گرفتم استوری کردم که نمیدونم فازم چی بود اومد جواب داد که عه خدا بد نده

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم گفتم که اره پام شکسته فلان گف اها ایشالا خوب شی منم تو دلم گفتم اه اه چ نچسبم هس گذشت تا اینکه  دوستم تولد گرفتو همه دعوت شدیم اونم اومده بود کافه اونجا باز همدیگرو دیدیم ولی حرف نزدیم درحد ی سلام علیک مختصر نگو اینم خوشش اومده از من بعد پاشدم دیرم شده بود اسنپ گیر نمبومد یادمه ساعت۷عصر بود گفت میخواین من برسونمتون فلان منم گفتم  که نه خخ  ازین تعارف ها من  رسوند تو راهم فقط پرسید ک دانشگاه میرم یا نه منم گفتم ک نه پیش دانشگاهیم حالا 

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
منم گفتم که اره پام شکسته فلان گف اها ایشالا خوب شی منم تو دلم گفتم اه اه چ نچسبم هس گذشت تا اینکه&n ...

فردا شد با دوستم رفتیم بیرون‌ گف اره ازت خوشش اومده و دیشب به من پیام داده که خیلی دختر خوبیه و ساکته کلا تو تولد با کسی حرف نزده و این مدت که فالو دارمش همش با خانوادش میره میاد تنها دوستشم تویی ببین با کسی نیست یا از من خوشش میاد یا نه  منم کلا گف رفتم تو فکر خب  کلا با کسی تا اون سن حرف نزده بودم ولی رفیقم میگف عاشق که بشی قلبت میشکنن وابسته میشیو فلان کفتم نه دوست نمیشم میخوام کنکور بخونم حوصلع ندارم

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار

دوستمم کفته بود بهش که اره حوصله دوستی نداره خلاصه بچه ها دیگ خبری نشد ینی استوریام میدید پستام لایک میکرد ولی پی نداد  چن ماه گذشت ینی شد زمستون تایم امتحانات دوستم  منم میبرد بعضی اوقات با خودش خلاصه نشستم تو راهرو تا امتحانش تموم شه اومد بیرون بهش گفتم یالا دیرم شده همون لحظه اونم با رفیقاش دراومد بیرون چشممون خورد بهم سرش تکون داد برام ب معنی سلام منم سلام دادمو ولی حواسم بود بیینم مثلا با دختری کسی حرف نمیزنه چشمم بهش بود یهو دیدم عصبی شد کلافس گفتم حتما امتحانش خراب کرده شب رفتم خونه دبدم اینستاگرام یکی دایرکت داده که حتما باید  مانتو کوتاه بپوشی بیای مگه خودت کار زندگی نداری همش تو دانشگاه مایی

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز