بیاین از چیزای تعریف کنید که وقتی یادشون میوفتید میخوای خودتون رو....،😑

کسی رو دوس داشتم که لیاقت نداشت

وای ارایشم تو روز عروسی دختر داییم 😂💔

از اینکه مث خر درس خوندم اخرش هیچی

نه چون نتونستم ادامه بدم درسمو

از گذشتهای بیخودم

از خر شدنام

از ساده گیام

وای یادم کیفته میخوام خودمو جرررر بدم مخصوصا ارایش جشن داداشمو و ارایش تولد خواهر زادم نمیدونم چرا اینجچری بودم😂😂💔

ماه رمضان بود چند مدل غذا درست کردم ینی قشنگ یه ۷ یا ۸ مدل تو سفره بود دیگه با دوتا بچه کوچیک یکی ۳ ونیم یکی۶ ماهه

همه خانواده شوهر دعوت کردم ... بعد اینکه رفتن رفتم دستشویی دیدم ای داد بی داد سطل زباله توالت که کوچیک بود یک وجبی  که پر شده بود از نوار بهداشتی خونی و چنتا هم رو درش گذاشته بودم یادم رفته خالی کنم 

ینی هنو بعد چند سال یادش میوفتم دلم میخواد بمیرم فقط 

خل بودنام جلوی خونواده شوهر

دوستم گفته بود یکی از پسرای فامیل گفته بابا مامانش تولدشو یادشون می‌ره یه روز اتفاقی تاریخ تولد همو پرسیدیم منم با اینکه تو حفظ تاریخا افتضااااحم به زور تاریخ تولد این پسررو حفظ کردم که تبریک بگم 

بعد از چند ماه به دوستم گفتم یه ویدیو کیک اینا پیدا کن معمولی باشه ( عاشقانه نباشه و...) تا تو اینستا براش بفرستم ( که نه فکر کنه خیلی برام مهم بوده سو تفاهم نشه ولی خوشحال بشه ) 

منم برای همه پسرا تو پوزم ، آقا تبریک گفتم ، نه تنها تاریخ تولدشو اشتباه فهمیده بودم ، بلکه زیر پسته یه چیزی مثل کراشتو تگ کن بود و پیجه ماله رلا بود 🙂 و من بعد یکسال فهمیدم و پستمو پاک کردم 

تیمیدنژذینیذیمسدتس 

روزعقدم رفتیم آرایشگاه،آرایشگر وقتی داشت اصلاح میکرد بهم گفت زبون بزار،منم زبونم و در آوردم گذاشتم بغل لبم😑🤦،نخندین اولین دفعه ام بود اصلاح میکردم🙄

رفتیم خونه دایی خر پولنا بعد چند سال برا عید دیدنی اینم بگم اومده بودن خونمون عیددینی صبح اومدن صبح بعدش رفتن پذیرایی هم همچی عالی و اینا بعد ما رفتیم زندایی که استقبال نیومد بعدشم که نشستیم بشقاب پلاستیکی گذاشت جلومون یه پیش دستیم چندتا هویچ خلال شده توش بود گذاشت وسط میز شیرینیم چهارتا دقیق میگم فقط چهارتا از اون شیرینی هایی که خودمون اورده بودیم و  چید تو پیش دستی اونم گذاشت وسط میز ن بفرمایی نه هیچی نشست رو مبل بدون هیچ حرفی زل زد به ما ماهم سریع پاشدیم اومدیم هنوز به خودم فحش میدم چرا رفتم