مثلا تو اوج ناامیدی یهو ارشد دولتی قبول شدم
با دوست صمیمیم دنبال کار بودیم ی جا کار اداری بدون سابقه کار پیدا کردیم هر دو تو ی اتاق افتادیم
بعد 9 سال دوس پسر اولم ک باهاش دوسال دوست بودم عاشقش بودم دیدیم تو دوماه عقد کردیم اسفند
ی بابا دارم انقد فهمیده و بادرک و مهربونه ک باهام رفیقه