2777
2789
عنوان

من یک زنم

837 بازدید | 33 پست

برای اولین بار بی هیچ ترسی از اینکه سردی تو نگاهش ببینم توی چشماش زل زدم حرفای زیادی رو دلم بود اما ترجیح دادم فقط برای اخرین بار توی چشاش نگاه کنم ...

وقتی وکیلم داشت دفاعیاتم رو میخوند که بتونم حقمو بگیرم برگشتم و زل زدم توی چشاش دوتا دونه اشک به درشتی مروارید چکید وافتاد رو لباسم اما ناراحت نبودم داشتم بهش میگفت منم خوب نگام کن۱۵سال کنارت بودم بی اینکه منو ببینی...هربار صدات کردم جوابی نشنیدم..چه شبایی ‌که منتظرت نشستم وزل زدم به ساعت ونیومدی ..من بوی تورو از لباسای چرکت میگرفتم وقتی میشستمشون همیشه مسخرم میکردی مگه ماشین نداریم بادست میشوری منم بهونه میوردم به دلم نمیشینه اما دلم میخواست خودم لباساتوبشورم و بوی تورو استشمام کنم...

منم که هیچوقت نخواستی باسلیقه خودم برات آشپزی کنم همیشه به سبک مادرت واونجورکه تو خواستی پختم..

ساعتهایی که مال من بودی با پدرومادرت تقسیم میکردمت وباقیش مال رفقات بودی... قتی میومدی که من ازخستگی وتنهایی خواب بودم...

روزها وماهها وسالها منتظر یک کلمه بودم از دهنت بشنوم دوستت دارم  حتی الکی حتی به دروغ...هیچوقت یه هل پوچ ازت طلب نکردم میدونی چرا منتظربودم خودت برام بخری.

تولدها وسالگردها و...گذشتن هیچکدوم برات ارزشی نداشت..

همیشه خسته بودی هیچوقت باهم فیلم ندیدیم هیچوقت به خرید نرفتیم هیچوقت سفر نکردیم اخرین سفرمون ماه عسلی بود که دعوامون شد وگفتی لیاقت نداری ...

بعدش تو بودی ورفقات تو بودی ومادرت  تو بودی وپدرت وبعدها هم بچه ها...هیچوقت فکرنکردی همین بچه هامو از کی دارم شب عروسی دخترت گفتی تنها شدی اما پس من؟

روزی که پسرمون راه افتاد گفتی تکیه گاه پیدا کردم یک عمر دلخوشی دارم اما پس من چی؟

تمام من سالها وقف تو بود وندیدی یه شب خسته شدم وگفتم من میخوام جدابشم برم پی زندگیم یه گوشه همه گفتن چقدر بی محبت چقدر نالایق عجب مادری!

کسی نگفت چی بهش گذشت که خسته شده؟

باید زن باشی بفهمی در حسرت یک بوسه بی دلیل بودن 

در حسرت یک آغوش گرم وخستگی در کردن چیه..

زن که باشی میفهمی وقتی غذات باب دل شوهرت نیست وازت غذاهای مادرشو میخواد. وقتی هیچوقت اولویت اولش نباشی یعنی چی.

همه رو میخواستم فریاد بزنم اما این بغض لعنتی همیشگی راه گلومو بست وهمش خلاصه شد تو یه نگاه سرررد وبی حساس که دیگه توقعی از شوهرم نداشتم چون دل بریدم...

عجیب بود برام ولی یه حس تلخی تو چشاش دیدم که دیگه خیلی دیر بود و من رفتم که امضا کنم دوتا خط موازی که سعی کردم به هم برسونم جداشن وبرن پی زندگیشون.


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

این یه نوشته بود سالها پیش که رفتم کتابخونه واس کنکور لای کتاب پیداش کردم

😐😐😐😐منو بگو داشتم میگفتم بدبخت استارتر اشکم داشت در میومد

دوست ندارم !!نه دیگه دوست ندارم!!! دیگه اطمینان به چشمای لوست ندارم *:..。o○  F  ○o。..:*عشق من به تو مثل شمردن ستاره هاست شاید فک کنی بی نهایت ولی فقط وقت تلف کردنه ➷➷چشمات برای من مثل ستاره های آسمون میمونه🫠ی دخترم که فن تعصبی نیماره

چه خبر از همسرتون؟فهمیدبن چرا اصرار داش برید خونه مادرتون؟

کرونا به ما ثابت کرد که نزدن ماسک😷 باعث فراگیری این ویروس میشه.پس دوست روشن فکری که میگی حجابم،اخلاقم،عقایدم به خودم مربوط میشه.اصلا این طور نیست ،تودربرابر همه افراد جامعه مسئول هستی😔تومسئول آمارخیانت،طلاق،آمارازدواج و....هستی.  خواهرم عکس 📸بی حجاب تو دراینستا قلب یک جوان رو به لرزه درمیاوردلطفا مراعات کن خواهرم برادرشوهرتو برادرت نیست که بااوراحت باشی. درنهایت اینکه مافقط ازاروپا برهنگی اش رو آموخته ایم ولی پیشرفت علمی ،و....یادنگرفتیم.برعکس بیگانگان تمام علوم ازجمله طب ،دین ،نجوم و🎓🔭🔬📚💡💼📊💉💊⚖️.... مارو فراگرفتند.دوست عزیزبهای تو خیلی زیاد است خودت رادرفضای مجازی ارزان نفروش ،بهای تو بهشت است🌺🏞⛰️.❌کاشت ناخن مانع وضو هست ونمازراباطل میکندگفتم که بدانی❌.تویی که دای امضامو میخونی 😉میدونم که یک زن فهمیده ای هستی.🙏

گاهی وقتا یه بغض سنگین میکیره ادم نمیتونه حرف بزنه درست اونجایی ک دلت میخاد سخت وایسی بکوبی تو صورتش نمیشه 

۱۴۰۲/۱۱/۲۱ ساعت ۱۲:۰۰ دقیقان وقتی ک داشت اذان میداد فرشته کوچولوم وارد زندگیم شد .انشالله حس مامان شدن قسمت همه منتظرا من ۳ سال منتظر بودم دوست داشتی تاپیک معجزه مامان شدن منو بخون شاید بدردت خورد دوست خوبم 🙇‍♀️

اونموقه مجرد بودم خیلیاشونفهمیدم وگفتم بدبخت دل پری داشته  چه شوهری چقد بی محبت پیگیریش کردم ویه چیزایی دستگیرم شد خودشو پیدا کردم منم که عشق هیجان مثل تو فیلما خانومه اومد کتابخونه رفتیم بیرون صحبت کردیم گفت۵سال پیش نوشتمش تازه جداشده بودم حالم بدبود هرجا میرسیدم یه تیکه کاغذگیرمیوردم مینوشتم تا خالی بشم اینم جا مونده گفتم الان چطوری گفت عالی روزا میرم ورزش تو پارک بعدم سرکار وبعدخونه گفتم ازدواج کردی گفت نه رجوع کردیم گفتم وا مگه میشه گفت چرا نشه شوهرم اومد پیدام کرد علت طلاق یهویی رو پرسید منم گفتم اونم جوابمو اینطوری داد من همیشه منتظربودم بگی مرد مشکلت چیه تا بهت بگم دوستدارم خودت باشی نه مادرم نه خواهرم نه کلفت خونم گاهی خسته شو گاهی نازکن گاهی عصبی شو توهمیشه خسته بودی...وبعدم باحرف زدن همه چی حل شد اما۳سال بعداز طلاقمون. اینو نوشتم که بگم همیشه هم اونطور که ما فکر میکنیم نیست بیشترحواسمون باشه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز