چندین ماه پیش یه اتفاقی برام افتاد که به هیچکسسسس نگفتم. خودمم تو شوک بودم. من دختر پر جنب و جوش و فعالی ام. ولی خیلی اهل دوست پسر و این حرفا نیستم. چند ماه پیش خیلی اتفاقی تو مجازی با یکی آشنا شدم. یک هفته اینا حرف زدم. اصلا برام جدی نبود. بعد یه روز بیرون بودم جایی منتظر نشسته بودم حوصلم سر رفت گوشیمو چک کردم دیدم پیام داده و انلاینه. خلاصه گفت کجایی و منم گفتم. اصراررر ک بیام دنبالت. اومد و همو دیدیم. خیلی ازش خوشم اومد. هم چهره هم تیپ هم صدا هم حتی نگاه و لبخندش. اونم منو دید گفت دقیقا همون شخصیتی هستی ک دنبالش بودم. از مهربونی و اخلاق خوبش نگم ک واقعا حد نداشت. خلاصه نزدیک یک ماه با هم بودیم. و من خوشحال بودم که یه کسی رو پیدا کردم ک مشابه تصوراتمه. تا اینکه یه روز رفته بودیم بیرون. گوشی زنگ خورد. گوشیش رو داشبورد بود ولی روشن نشد. گوشی منم نبود. هی زنگ خورد. گفتم صدای چیه؟ دیگه ب زور ی گوشی دیگه از جیبش درآورد دیدم اونه. برداشت و فوری صداشو کم کرد. اما از الو گفتن اول مشخص بود صدای خانمه. ادامه ش رو تو کامنت میزارم...
هرکی از راه برسه و اصراااار کنه ک بزا بیام ببینمت قبول میکنی؟شت واقعا:))))
و باز خیانت
🧐
زودکات کن تو اولین قرارته ولی اون کارکشتس ازمن بپرس خخخ
زود باش دیگه
گفته بود خواهر ندارم. از طرز صحبتش هم معلوم بود مامانش نیست. من به شدت حس بدی گرفتم. ولی چیزی نگفتم. اون روز گذشت. فرداش باز رفتیم بیرون هی به شوخی از زن و زندگی حرف زدم ک چرا ازدواج نمیکنی و اینا...بعد دیگه گیر دادن منو دید گفت چته؟ گفتم هیچی. میگم زن بگیر خب. بچه ها واقعا انگار هیچی ب هیچی...عادی عادی رفتار کرد. یک هفته من گیر سه پیچ دادم بالاخره یه جا مچشو گرفتم. پیاده شده بود اون گوشی دوباره زنگ خورد دیدم به اسم همسرم سیو شده کنارش هم قلب.
یعنی اون موقع خدا شاهده انقدر دست و پام سست شد ک فقط فهمیدم از ماشین پیاده شم. به شدت حالت تهوع داشتم. برگشت گفت چیه؟ نگاش کردم گفتم تو زن داری؟ گفت نه... گفتم ببین دروغ نگو... یهو دست کرد تو جیبش فهنید گوشیو جا گذاشته...گفت توضیح میدم بهت
خب متاهله عزیزم هرچه زودتر از ش فاصله بگیر و کات کن
من شدید شوک شده بودم. ب قران کنار خیابون کنار جوب ببخشید حالت بالا اوردن نشسته بودم هی میگفت پاشو بریم. فقط ابروریزی نکن. با گریه نشستم تو ماشین گفتم آشغال چیکار کردی؟ زن بدبختت میدونه؟ چرا عاخه؟ گفت اونم دوست دارم ولی خب چیزایی هست ک تو نمیدونی... کاش تو رو زپدتر دیده بودم و ازین حرفا... منم پیاده شدم تا خونه فقط زااار زدم
لایکم کنید
یه پیام بلند بالا نوشتم براش ک فقط امیدوارم زنت حلالم کنه. و نمیبخشمت و گفتم بچسب ب زندگیت. بعدم از همه جا بلاکش کردم. دوماه انقد حالم بد بود چون اصلا تصورشو نمیکردم من که هنیشه این موضوع برام خط قرمز بود حالا خودم گرفتارش بشم. هر شب گریه میکردم. تو دلم از زنش حلالیت میخواستم. چندبارم ب خودکشی فکر کردم ولی خانوادم گناه داشتن. خودم هم جرات نداشتم.
الان چند ماه گذشته کم کم حالم بهتر شد. ولی بدترین خاطره زندگیمه و دیشب یه شماره ناشناس پیام داده بود سلام بی معرفت خوبی؟ نمیدونم ولی حدس میزنم خودشه. من به خاطر وضعیت کار و درسم اگه شمارمو عوض کنم خیلی ب دردسر میفتم. سریع بلاک کردم شماره رو. ولی هنوز خودمو لعنت میکنم. نمیدونم کجا اشتباه کردم. فقط لعنت به اون دوران. تمام.
