من هم بچگیمم تباه شد هم نوجووونیم .. کلاس ششم ک بودم با یه دختر خانومی رفیق بودم همکلاسی همه میگفتن باهاش رفت و آمد نکن از لحاظ پوشش بامن خیلی فرق داشت کلی ارایش و لباسای جلف میپوشید اون موقع ک من ۵۰۰ تومن پول تو جیبی داشتم ایشون تراول مدرسه میاورد اخرش فهمیدم دختر خرابیه باهاش بزور قطع رابطه کردم بعد اون از کنار هرجمعی رد میشدم فکر میکردم راجب من صحبت میکنن فک میکنن منم دختر خرابیم مشاور رفتم کارم شده بود گریه هرکی تو خیابون پوزخند میرد میگفتم با منه میخندیدن میگفتم با منن کسی با دست نشونم میداد دلشوره میگرفتم میگفتم خانوادم بفهمن بدبخت میشم خودرنی کردم مریض شده بودم توهم گرفته بودم😭😭😭کلی درخاست دوستی داشتم میشستم باخدم میگفتم اینا فک میکنن خرابم اومدن سمتم تا ۱۶ سالگی این توهم داشتم ینی فک نکنم روزی نشد ک من گریه نکردع باشم همون ۱۶ سالگی هم با ییگی آشنا شدم و ازدواج کردم خشحال بودم میگفتم این راجبم فکر بد نمیکنه کل خانوادم ناراضی بودن الان تازکیا حس میکنم اعتیاد داره بخدا بدبخت از من نیست حداقل بعضیا بچگی کردن نووجوونیشون راضی نیسن یا برعکس