مدام تا صبح انگار چیزی جاب جا میکنه هی صدا میاد انگار میز میکشه نمیدونم چیکار میکنه منم استرسم میگیره میترسم تنهام توخونه دوشب شوهرم سرکار من تنهام همش میترسم میخوام توجه نکنم ولی هی استرسم میگیره خوابم نمیبره از ترس نمیدونم بهشون بگم یا نه زشت باشه
کاش یه مغازه بود! 🏡آدم میرفت میگفت بی زحمت یکم "خیال خوش"میخوام😌...ببخشید این "خنده های از ته دل" چندن؟😅 آقا؟ 😔این "آرامشا" لحظه ای چند؟😥 این "بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟ 🙂از این "روزایی که بی بغضن" دارین؟😣 از این "سالای بی رنج" اندازه دل ما دارین؟! 😞این "شادیا" دوام دارن؟!🤔 نه... 😭کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام .. بیزحمت جنس خوبش💔😔
کاش یه مغازه بود! 🏡آدم میرفت میگفت بی زحمت یکم "خیال خوش"میخوام😌...ببخشید این "خنده های از ته دل" چندن؟😅 آقا؟ 😔این "آرامشا" لحظه ای چند؟😥 این "بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟ 🙂از این "روزایی که بی بغضن" دارین؟😣 از این "سالای بی رنج" اندازه دل ما دارین؟! 😞این "شادیا" دوام دارن؟!🤔 نه... 😭کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام .. بیزحمت جنس خوبش💔😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اگه از عذابِ چیزی در ترس باشی... همین الان از ترسِش در عذابی :) فقط حیدر امیرالمؤمنین☆زنده آنست که قربانیه حیدر گردد * هر که قربانه علی (ع) نیست... یقین میمیرد☆ ^روزای سختی گذشت که اگه امید به اون بالایی نبود پلی نداشتم برای گذر کردن از اون سختیا پس اگه همیشه هم قرار باشه تنها باشم اونایی که دلم بهشون خوشه و عشقی که بهشون دارمو رو با هیچ چیز تو این دنیا عوض نمیکنم حتی با جونو عزیزانم^ الحمدالله در حده خودم آدمه شادو شنگولیمو امیدوارو با انرژی ولی این جمله رو از یادگاره گذشته یادتون نره:گاهی وقتا باید یه سریارو که حالتو خراب میکننو داغونت میکننو خاک کرد تو زندگی حتی اگه براش میمردی یه زمانی، راستی شنیدین میگن خاکِ مرده سرده؟ولی من میگم بعضی آدما که حتی تو واقعیت هنوز نفس میکشن ولی وقتی تو ذهنمون خاک میشن نم نم نوشته های سنگِ قبری که با خاطره های خوبو بدی که ازشون داشتیمو براشون نوشتیم کمرنگو محوتر میشن 🙂
به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هرجا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم. گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند. و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشدجون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه تو بحث کردن دانش و ادب مهمه