امروز خونه مامانم بودم.مامانم میگفت خاله یه شب با شوهرش اومده در خونتون برای دیدنی عید.صدای داد وبیدادت رو شنیده و گفته گندم چقدر عربده میزده.ما تا حالا صدای گندم رو نشنیده بودیم.ماهم برگشتیم
حقیقت اینه که من مجردی یه دختر بسیار آرومی بودم
ولی الان یه شوهر دوقطبی دارم که. مدام رو اعصابم میره به معنای کامل دیوونم کرده با دوتا بچه هم نمیتونم طلاق بگیرم.
هیچکس هم از مشکلات و بیماری شوهرم خبر نداره
اون شب هم که خالم اومده در خونمون میدونم دوباره شوهرم دیوونم کرده بود برای!همین رو خودم کنترل نداشتم و داد میزدم
الان بگین چکار کنم.وقتی مامانم گفت خاله اینجوری گفته میخواستم از خجالت آب بشم😰😰😰
به دروغ گفتم حتما صدای همسایه بوده مامانم هم گفت منم بهش گفتم شاید همسایتون بوده
ولی خالم تاکید کرده که نه صدا از خونه گندم بوده
حالا من چه خاکی به سر کنم😭😭😭😭😭
دیگه نمیدونم چطوری با خالم و شوهرش روبه رو بشم
الان همه جا رو هم پر میکنه
آبروم رو همه جا میبره
بگین من چه واکنشی داشته باشم
اگه به روم آورد😥😥😥😥
اون شب از خودم خیلی بی خود شده بودم
خیلی دادو بیداد میکردم
لعنت به من
کاش میمردم و اینجوری آبروم نمیرفت😭😭😭😭😭😭