خیلی خستم هر شب خواب بچه یا مردن میبینم واقعا تنهام از تطرافیانم هیچ کس نه حالمو فهمید نه هیچی همه رفتن دنبال زندگی های خووشون حتی وقتی که من خواستم تنها باشم هیچ کس هیچ تلاشی نکرد
دیگه دوست ندارم با هیچ کس در ارتباط باشم
وقتی حالن خوبه هم منو نمیخواستن فقط این من بودم که سمت اونا میرفتم خیلی دلم گرفته وقتی به پرونده بچم نگاه میکنم به لباساش و خونه ای که خالیه و من تنهام