سنی ندارم اما خیلی چیزا تجربه کردم انقدر خستم فقط دست به دامن خدام که کرمتو شکر من که سلامتی دارم خدارو هزارمرتبه شکر چرا نباید از زندگیم لذت ببرم چرا نباید شاد باشم چرا روحم آزردس؟
بچمو از دست دادم درد و استرس یطرف غمش هم یطرف. نه که بگن خودمو باختم ولی همه تلاشام برای چندروز مفید بود هی به خودم گفتم گریه کن سبک میشی اما نشدم هی گفتم غمش تموم میشه اما نشد ک نشد حتی از خودمم متنفر شدم.مشکلات روحی از گذشته که خوب نشدن و مشکلات دوران جوانی و ... همش زخم شد برام و هیچکس مرهم نشد.میخواستم امیدوارترین دختر جهان باشم سخت کوش ترین با اراده ترین اما این نیروی لعنتی ک منو میخکوب کرده رو نمیفهمم این حرفارو اینجا گفتم چون هیچکس حوصلشو نداره میدونم طولانی شد بخدا بیشتر ازین دارم برا گفتن ولی گر گله ای هست دگر حوصله ای نیست خدایا خودت به داد همه ما جوونهایی ک پیرشدیم برس 🤲🏻❤☹