2777
2789

مامان بزرگم ۸ ماهه اومده شمال زندگی میکنه 

بعد پسر همسایه ما ۵ ماه بعد با من دوست شد اونم فقط یه دقیقه تو کوچه شماره داد

بعد ارتباط ما فقط در حد تلفنی چت بود تاحالا قرار نزاشته بود که بریم بیرون فقط پیام میداد بیا لب تراس بیا لب پنجره ببینمت من اون زمان سرد بر خورد میکردم چون احساسی نداشتم. 

بعد منه خر منه بیشعور به مامان بزرگم با مامانم گفتم که این شماره داده

بعد من میام خونه خودمون تهران 

داشتیم چت میکردیم گفتم دلم برای شمال تنگ شده یهو گفت اگه شمال شوهرت بدیم چیکار میکنی 

منه تخس منه عوضی 

گفتم دلم برای شهر خودمون هم تنگ میشه نتیجه میگیریم من شوهر نمیکنم(خاک تو سرم چرا اینو گفتم خیلی هم دوست دارم ازدواج کنم دلمم اصلا برای شهر خودمون تنگ نمیشه خیلی خاطرهه خوش از شهر خودم دارم که دلمم تنگ شه.)

یه چند باری مادرش آمار منو از مادر بزرگم گرفته 

که عید میشه من میام این جا

ارتباط ما بازم در حد تراس لب پنجره بود با اس ام اسی 

الان همه رفتن خونه خودشون من به خاطر این موندم خونه مامان بزرگم. 

از این پسره خوشم میاد دوست دارم بیاد خواستگاری ولی نمیدونم بگیره یا نه 

دوست دارم باهاش بیشتر آشنا شم بیشتر بشناسمش 

بهش گفتم خب عزیزم کی منو میبری دریا

گفت فردا 

گفتم من فردا نمیتونم بزار پس فردا 

گفت اصلا مگه میتونی بیای مگه میزارن بیای 

گفتم به هوای خونه فلانی می‌پیچونم بعد به فالانی میگم بهشون زنگ بزنه که بگه من یک ساعت برم خونشون 

حالا به مامان بزرگم گفتم میگه نه بگو مامان بزرگم با بابا بزرگم منو میارن لب دریا 

بابا من نمیخوام اینا بیان 

دختره با دوست پسرش میره مسافرت بدون این که بگه کجا میره بعد منه بدبخت حق ندارم تو شمال تا دریا برم 

اول چجوری بفهمم این منو میگیره 

دوم دوست ندارم قرار اولی مامان بزرگم اینا بیان 

تورو خدا تاپیک رو شلوغ کنید بیاین نظر بدین 

خواهرانه کمکم نکنید💖

دوست دارم ازدواج کنم 

از دست این خانوادم خلاص شم

نمیدونم چرا خانوادم نمی‌خوان از دست من خلاص شن😁🙂

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خب اگه قصد ازدواج نداشته باشه الکی دل نبند بهش و وقتتو هدر نده 

ببین من یه داستان براش درست کردم گفتم پسر عمومم هم خواستگارم هست ولی این شدتی که من میگم نه 

بهش گفتم بابام میگه باید با پسر عموت ازدواج کنی 

ولی من از پسر عموم خوشم نمیاد 

گفت بیخود یعنی چی که باید ازواج کنی

هنوز واسه ازدواجت زوده ، به فکر تحصیل و استقلال باش، درکیر این روابط بشی نمیتونی راحت موفق شی 

مرسی عزیزم من اصلا علاقه به دانشگاه ندارم ولی به کار علاقه دارم که پدرم اجازه کار رو نمیده فقط اجازه دانشگاه رو میده که من علاقه ندارم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز