سلام،اینقدر تو زندگی کم آوردم،و نمیتونم خودمو خالی کنم ،گفتم حداقل اینجا تاپیک بزنم درد دل کنم،من از سال ۹۹ تو راهرو دادگاه خانواده بودم،از اول زندگیم با شوهرم به اختلاف خوردیم،کتک خوردم،فوش شنیدم ،تحقیر شدم،از خونه انداختم بیرون،حامله بودم دو ماه قهر اومدم خونه مامانم،بعد به جای اینکه بیاد دنبالم رفت با یکی دیگه،وقتی بچم به دنیا اومد دلم نمیخواست باور کنم با یکی دیگه اس،دوست داشتم برگردم،اما اون نمیخاست،تا جایی که دختره رو برای حرص به من نشون داد،اصلا از من بهتر نبود،خیلی پایین تر هم بود،تصمیم گرفتم برای انتقام هم که شده دنبال مهریه ام بیوفتم،آخه وضع مالی خوبی داشت ،چند تا خونه،مغازه،زمین،داشتم به هدفم نزدیک میشدم،که این وسط وکیل کفتار حرومزادم که متوجه شده بود چقدر وضع مالیش خوبه،سعی کرده بود اونو بترسونه که ازش رشوه بگیره،که آخر سر هم گرفت،دوسال آلاف شدم به امید گرفتن مهریه انتقام جوانی از دست رفتم،این وسط دو سال دیگه هم از عمرم رفت،الان قراره با مبلغ ناچیز توافق کنم،که فقط خودمو از این وضعیت نجات بدم،تو شرایطی قرار گرفتم،که نه پای رفتن دارم نه دل موندن،نه دوست دارم شرایط فعلی م رو قبول کنم نه میتونم تغییرش بدم،از دست خودم کلافه ام،دلم به حال دخترم هم میسوزه این وسط،شما یه لحظه خودتون رو جای من بذارین چیکار میکردین؟