به خود خدا قسم نمی خواستم دعوا کنم
سر نوبت شد. داشت نوبتم رو می گرفت
منم پری بودم . اعصابم داغون بود.ولی باز خودم رو کنترل کردم
بحثتون شد. منو فحش داد. هلم داد نون جمع کنه. باز کنترل کردم خودم رو. ولی نداشتم. تو سرم با دست زد. دیگه قاطی کردم. لنگش رو گرفتم با ک و ن خورد کف نونوایی. بعد بلند شد حمله کرد. مردا نذاشتن. بی شرفی بود ها. یه فحش هایی می داد اصلا. ..
زود مونم رو جمع کردن فراریم دادن.
اومدم خونه. شبش به بابام گفتم. بعدش ماجرا داره حالا