2777
2789
عنوان

چوب خدا

914 بازدید | 30 پست

یه اتفاقی برام افتاد

چندروز پیش تو مهمونی شوهرم

با یه خانومی گرم می گرفت همش

مشخص بود می خواد حرصم در بیاره بچه ها

چون دعوا کرده بودیم

یعنی نگام میکرد ببینه اگه منم نگاش میکنم با اون خانومه حرف‌میزد

وقتی می رفتم باز اخماش می رفت تو هم و کاری به زنه نداشت🤣

حالا چوب خدا صدا نداره بگین چی شد؟

شوهرم و خاستگار سابقم که همسایه ی دیوار به دیوار  مادرشوهرمه هم دیدن

هستین بگم چی شد؟🤣🤣

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعد ما نسشته بودیم

که همسایه مادر شوهرم گفت

اقای فلانی(خاستگارم)با مامانش و داداشش و زن داداشش ام الان میان (این خاستگارم یه نسبت فامیلی با همسایه مادرشوهرم داره)

شوهرم اخماش یکم رفت توهم گفت ازدواج کرده؟

همسایشون گفت نه مجرده هنوز

پسره هم سن منه ۲۵ سالشه

ولی شوهرم ازمن ۱۱ سال بزرگ تره ۳۶ سالشه

خاستگارم و داداشش و زن داشش و مامانش و باباش اومدن نشستن

این پسره امد جلو من نشست 

بیچاره از قصد اینکارک نکردا واقعا جا نبود

شوهرم دیدم اخم کردع زیر چشمی زل زده به من�🤣🤣

آقا ماهم که نمی تونستیم بریم چون هنوز فقط چایی خورده بودیم یعنی تازه اومده بودیم

بعدش 

مادرش گفت:وای ماشاالله چه دختر و پسر نازی داری(دوتا بچه دارم)

گفتم ممنون...

باباش رو کرد به پسرش گفت:علی جان اگه تو ام راضی می شدی زن بگیری الان دوتا بچه اینجوری داشتی

همه برگشتن سمت علی اونم یه نگاه به جمع کرد با لبخند به منم که رسید یه نگاه کوتاهی کرد سرش انداخت پایین

دیدم یه صدای هوووفی از شوهرم اومد بیرون🤣🤣🤣

مسعود ماهم گفت من برم ببینم در ماشین قفل کردم یانه؟!🤣🤣🤣

رفت بیرون ولی به ثانیه نکشید برگشت دوباره نشست کنارم درگوشم گفت:

فک کردی می زارم می رم وقتی این دیوث نشسته رو به روت🤣🤣🤣🤣

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ریدی به خودت

shabaram | 3 دقیقه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز