خواب دیدم یک جایی بودم بعد کیفم فراموش کردم برگشتم دم در پیداش کردم کیفمو برداشتم بعد خانمی که فکر کنم مسئول یا صاحب اونجاست بهش گفتم دیگه چیزی داخل نمونده گفت چرا یک بچه مونده نمیبریش منم میخواستم ببرمش ولی میترسیدم خانواده اش بلدا برگردن پیداش نکنن بهش گفتم بزار ببنمش شاید بشناسم نمیشناختمش ولی بچه خواب بود قنداقش کردن دوست داشتم ببرمش ولی میترسیدم خانواده اش برگردن پیداش ننکند بهش گفتم نمیدونم بزار به مامانم زنگ بزنم بپرسم بعدش بهش گفتم بزار شمارت ببرم برم با خانواده ام صحبت کنم چی میگن اگه شد میام میبرمش