🤦🏻‍♀️ بي سياستي هاي مامانم پيش شوهرم

ببین تو خونه ما بشدت این وضعیت بود و تا تمام قد جلو مامانمون نابستادیم بهتر نشد اوضاع...بگو مامان اینجوری کنی میرم دیگه نمیام...تو هم هیچی از رابطه آن با شوهرت نگو با مامانت..و بعدا باید رابطت رو کمتر کنی و اجازه ندی وارد حریم زندگیت شه وگرنه دور از جون تا پای طلاق میبرتت

سرویس طلا

چرا من فقط تو همین قسمت گیر کردم😂🤦🏻‍♀️

کلا ادمی که مستقل نباشه و همش بخواد تحت تاثیر حرفها و رفتار بقیه زندگی کنه واقعا زندگی باهاش سخته چه مرد باشه چه زن شما باید بدونی که دیگه وارد یه زندگی جدید شدی چن وقت بعد بچه دار میشی و خودت مادر میشی و قرار تکیه گاه یه بچه و یه زندگی باشی اگه نتونی مستقل باشی خودت بیشتر دچار مشکل میشی

عزیزم مامانت سیاست نداره

تو داشته باش و یجور رابطه رو جوش بده 

مثلا وقتی شوهرت مریض بود الکی بود مامان نگران حالته 

و از طرف مامانت تعریف شوهرتو بکن و الانم دلیل بیار ک حالم مامانم زیاد اوکی نبود و این حرفا الان زنگ زد عذر خواهی کرد

از اون طرفم دائم به مامانت از طرف شوهرت تعریف کن

تو درست میگی عزیزم ، مادر پدر خیلی عزیزن  ولی بعضیاشون رو باید مدیریت کرد و این ایرادی نداره و قرار نیست یک سری رفتارهای خودخواهانه زندگی بچه ها رو تباه کنه

حست درسته، با مامانت در حد آب و هوا حرف بزن و بذار کم کم عادت می‌کنه و اجازه نده راجع به شوهرت حرفی غیر از چیزای معمولی بزنه...بله منم دوستش دارم مادرمو و این مدیریت ما برای خودشونم بهتره و هی نمی شینه فکر و خیال کنه و روانش سالم تر میمونه

چجوریییی الان شما جمع کردی

مامان منبیچارم کردداخل عید یعنی زهر مارم شدباعث دعوا و قهر من وهمسرم شد زنگ زده به یکی از اقوام گلایه اونم زنگ زد به من که خجالت بکش مادرته و....تازه دیشبم به شوهرم پیام داده که نیومدی از این حرفااا

میدونم همه ای حرف ها رو…

منم گاهی با مامانم اختلاف داشتم

ولی الان تشنه ی یک لحظهههههه دیدنشم 

به خدا فقط یه لحظه😭😭

اصلا نمیتونم بگم چقدررررر تلخه نبودنشون

نمیشه تو جمله توصیف کرد 

من و مخصوصاً خواهرم و بعد بابا و داداشم همگی با هم و با مشورت هم...و اگر کسی زیادی حرف بزنه بهم تذکر می دیم...

یجورایی مامانم از حد خودش خارج شه ببخشید ولی مجبوریم کمی صدامونو بالا ببریم و بفهمونیم زندگی ما به خودمون مربوطه

عزیزم 😢😢😢😢خدا صبرت بده...😔😔

ببین عین اینا رو داشتیم...مراسمی بود خراب کردن ما توی فامیل...زنگ میزد بدمونو می‌گفت به دروووووغ ولی کم کم دیگه ما جلوتر زنگ زدیم گفتیم داستان از چه قراره و روشن شدن الان ولی زمان می‌بره بهرحال

تازه امشب بهش گفتم مامتن اتیش ننداز تو زندگی من حالا اومد خوش اومد نیومدم که ولش کن چرا اینقدر بهونه میاری اصلا منطق متوجه نمیشه باورش نیس که داره زندگیم رو خراب میکنه حتی بهش چند روز پیش گفتم دعوا کردیم باهم اونم خونه مادرشوهرم بخاط اومدن خونه مادرم 

دیگه مغزم نمیکشه خدارو خوش میاد الان سه روزه باهم سرو سنگینیم مااا

درسته مادرمه ولی خوب چکار کنم من

رک نگو، عمل کن... پدر و مادر وقتی پدر و مادری نکنن دست و پای بچه ها که نباید بسته شه...وقتی بزرگتری نمی کنن این که مادرمه چی کارش کنم سوال خوبی نیست...در حد وضعیت آب و هوا باهاش صحبت کن تا ارتباطت با مادرت حفظ شه و با شوهرتم مشکل نخوری