ببین قسمت اولش همون جایی بود که همسرم چند نفر رو کشته بود فکر کنم تحت تاثیر روح
قسمت دوم رنگش پریده بود و خواستم سرش تخم مرغ قربونی کنم که همشون شکسته بود و یکم زرده زدم به سرش
قسمت سوم روحه میخواست منو درگیر کنه و میگفت کارای اشتباه کن اما من و یک نفر دیگه هم اونجا بود پولاشو زدیم تو سرش و هی من آیه قرآن خواندم
بعد دیگه سیاه شد هی بیدار میشدم با خوابم میبرد اصلا سعی کردم بیدار بمونم نمیشد هی فلج خواب میگرفتم و یکی که چشمای حیوانی داشت میگفت این همون زنس باز طرف گفت نه من اون نیستم اما من فهمیدم اونه نمیدونم از روی چی فهمیدم این اون زنس