یه شوهری هوس ماکارونی سیزده به در میکنه
ظهر میاد خونه که برن طبیعت ماکارونی بخورن
خانومه بسته ماکارونی و پلوپز برمیداره میبره
خلاصه توی طبیعت که برق پیدا نمیشه
شوهره خیلی عصبانی میشه
اینا بی نهار برمیگردن توی یه پمپ بنزین توی دستشوییش خانومه وایمیسه با پلوپز ماکارونی میپزه ولی شفته میشه
شوهره آمپر میچسبونه
میگه اصلا بیخیالش بیا نون و ماست بخوریم
خانومه میگه بچه ها گشنه بودن دادم اونا خوردنش
دیگه مرده میکوبیده روی فرمون و داد میکشیده
و خانومه هم طلبکار بود که چرا شوهرم اینقدر عصبیه