تو عبد اصلا هیج جا نرفتیم
من کلا دوسه جا رفتم این مهم نیس
حتی ب بیرونممم نرفتیم همش یا نمیومدن بارون هسته شدیم بابا بسه چقد بارون زهر مار شد همه چییییییی
تموم شد تعطیلات ما هیچ جا نرفتیم
هسته شدم انقد هر روز صبح تا غروب تو خونه بودم
الانم به مامانم میگم بیا پیاده بریم ی چرخی بزنیم ی پیاده روی میگه مریضم باید چیییی
شانس منه؟؟؟؟ چند روزه مریض شده خسته شدم دیگه همش میگه نه مریضم خب من چیکار کنمممممم پس؟؟؟؟؟
تف به این مریضی
چرا ادمو درک نمیکنن؟؟؟؟ میگم خسته شدم انقد تو خونه بیا بریم بیرون یکم راه بریم
خانوم تسریفش نمیاد
ولی شام میخواد بره خونه باباش😐😐😐💔💔
دلم گرفته بخدا خسته شدم