شوهر من از صبح تا شب سرکاره منم یه بچه یک ونیم ساله دارم که واقعا دس تنها خیلی برام سخته
خیلی وقتا حتا نمیتونم برای خودمون غذا درس کنم
حالا الانم یه کارگاه داریم که داره جابجا میشه هم زمان شوهرم توی فروشگاه عموش تمام مسولیت بااونه و صبحا میره تا افطار کارگاه بعد از اقطارم این مغازه کوفتی رو باید باز کنه
هنوز حتا نتونستم خرید عید کنم چون نبوده شوهرم اصلا این اواخر
حالا همه ش مامان و باباش تیکه میندازن که چرا نمیاین و چرا دعوتمون نمیکنین
امروزم یکم کالباس تو خونه داشتیم خراب شده بود یه ذره دادم ببره بده به سگ کارگاه
پدرشوهرم گفته کالباس میخرین نمیخورین خراب بشه بدین به سگ
خب مارو دعوت میکردین میخوردیم
الان خیلی اعصابم خورده
واقعاخیلی فشار رومه نمیتونم تحمل کنم این متلکارو
چی بگم در چواب