سلام
دیشب موقع اماده کردن شام داشتم تلفنی با شوهرم حرف میزدم ،گف مامانش زنگ زده ک قراره فردا بیان خونه ما با خواهرشوهرام (۳تا خودشون و ۵تا بچه هاشون)
بابا بخدا نمیگم نیان خونه برادرشونه ،اما بعضی از کاراشون داره عذابم میده عذابی ک همیشه منجر ب مریضیم میشه اونم چند ماه 😰، مادرشوهرم هر موقع ک قرار باشه فامیلای پدر شورم بیان از اینکه ب پدرشوهرم زنگ میزنن خبر میدن ن ب خودش ناراحته و نفرینشون میکنه و میگه مگه این خونه خانم نداره ک زنگ بزنن ب من و خبر بدن ، ب خانم زنگ میزنن و…. ، حقم داره ولی کلا از اولش تمام زنگارو ب شوهرم میزنن 😕گاهییم چون ما خونمون با مغازمون فاصلش کمه وقتی میان اونجا میان خونه خبر نمیدن خب شاید من خوابم اخه😒،اینو چجوری بگم؟
بعد وقتی میان خونم بچه هاشون شلوغن جوری ک میان کشوهامو و کمدمو و چیزایی ک قایم کردمو میگردن و میارن ،ما یه انباری داریم ک زیر زمینه همه چیزایی ک استفاده نمیکنمو گذاشتم اونجا
همه چی هس شکستنی و خراب شدنی ،میان میرن اونجا دیروز با خواهرم اونجارو تمیز میکردیم بدجور کمرم درد میکنه الان میان میرن اونجا بازم خرابکاری میکنن دیروز دیدم چند تا از وسایلام شکسته و خراب شده 🥺🥺🥺نمیدونم چیکار کنم یا میان رو تختم میپرن (تختمو شکستن)نمیدونم چجوری بگم اخه باید خودشون فهم داشته باشن و ب بچه هاشون بگن نکن ولی ندارن منم ک سر و زبون ندارم و همه چیو میریزم توو خودم حتی نمیتونم ب شوهرمم بگم 😓
ما تازگیا بخاطر سنگ کلیم ک یساله تحت درمانم و خوب نمیشم تردمیل خریدیم ،خب بیان استفاده کنن نمیگم نکنن بخدا برا دکور ک نیس اما انقد دکمه میزنن و بالا و پایین و پاهاشونو میکوبن و … ، جوری ک وقتی شوهرم خودش دیده گفته خراب میشه اونطوری ، منم حتی نمیتونم بگم نکنین یکم ارومتر
چجوی بگم خانوما؟