عزیزم. یمدت کوچیک بودم ترس شدید داشتم از ارواح و اینا که البته فیلم ترسناک میدیدم از بچگی بنظر خودم بخاطر همون، اضطراب. عصبانیت ( فقط با خانواده ، پیش بقیه اوکی بودم اما به خانوادم توهین میکردم ولی یجورایی دست خودم بود انگار ) ، یه دارو میخوردم استراموکس که تاثیرات بدی روم گذاشت و بعدش یکم افسرده شدم. مشکلاتم اینا بود
عزیزم تو هم قطع کردی؟ چه مشکلاتی برات داشت؟ الان دوباره میخوری؟
ترسم در این حد بود که نمیتونستم یکجا تنها بشینم. حتی دستشویی میرفتم باید در باز می بود و یکی پشت در وایمیستاد. در کل ترسم خیبی شدید بود
اما عصبانیتم اونقدر نبود، بیشتر حالت لجبازی و اینکه به حرفشون گوش نمیکردم و دادوبیداد میکردم ، البته فقط با خانواده ، بیرون خونه از اول خیلی مهربون بودم ، و این موضوع تقریبا دست خودم بود و عادت شده بود برام که توی خونه فحاشی کنم
یخورده هم بیش فعالی و عدم تمرکز داشتم
یمدتم تاثیر یکی اژ قرصا بود که باعث شد حالم خیلی بد بشه و گریه کنم که سر اون باز دکتر چندتا قرص اضافه کرد . با اینکه عوارض یکی از همین قرصای تمرکز و بیش فعالی بود!
من پانیک افسردگی کلا داغون بودم بعد راستش پیش خودم گفتم این قرصا که دردی از من پول نمبکنه همچنان حالم خوب نیست ولی یه هفته گذاشتم کنار واقعا حس مردن داشتم شدید دوباره افتاده بودم از حام نمیتونستم بلند شم نفس تنکی وای وای کلی حال بد هیلی تلاش کردم نخورم ولی دیگه نتونستم و خوردم به مخض خوردن بعد دو ساعت خالتام خوب شد فهمیدم بی تاثیر نیست راستش منم خیلی در عذابم از قرصا با اینکه غذای کمی دارم ولی جاق سدم بعد با دو تا بچه کوچک سخته
درسته عزیزم
شاید آغاز بلوغت بوده و نوسانهای هورمونی و صبوری و مدارا کردن خانواده طی میشده
چون خیلی زوده از ۹ ، ۱۰ سالگی دارو مصرف کردن
من حودم ۳۵ سالمه تازه الان نیاز میبینم که دارو خفیف برای افسردگی مصرف کنم تا الان هیچ دارویی نخوردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
