بچه ها پریروز رفتیم عید دیدنی خونه مادرشوهرم
دیروز ماشین شوهرم خراب شد قرار شد با یدک کش بیارن
خواهرشوهرم گفت شوهرم برمیگرده شهر میخوای با اون برو ک شوهرتم با یدک کش بیاره ماشینو
اومدم باهاش و ب شوهرمم زنگ زدم گ اجازه میدی برم گفت باشه حدودا ۳ باری زنگ زدم با خوشی ووخنده گفت آره تو برو
دیشب رسیدم خونه مامانم زنگ زده ب مامانم هزار تا حرف بارم کرده ب چ حقی رفته با فلانی
بعد من زنگ زدم آروم حرف زدیم ک خب تو خودت گفتی و ... هیچی نگفت گفت دیگ اتفاقیه ک افتاده
شب شد پیام داد میام طلاقت میدم و تو لایق ما نیستی و من لایق شما نیستم و خانواده هامون متفاوته و کلی حرف