از دوره عقدمون خانواده شوهرم باهام قطع رابطه کردن و خواهان طلاق بودن به شدتتتتتت ..اوصلنم کوتاه نمیومدن ..دلالیلشونم مسخره بود مثلا میگفتن چرا تنهایی بیرون میرید بدون ما تفریح میکنید چرا خرید میکنید چرا دیر اومدی چرا زود رفتی ...در کل بخوام بگم دیده بودن بی زبونم میخواستن سوارم بشن..عروسی هم نیومدن ..دوسال بعد عروسی بچم دنیا اومد نیومدن دیدنم ..آخرسر بچه چهار ماهش بود ما رفتیم آشتی کردیم..الان یه ساله گذشته ماهی یکی دوبار میریم سر می زنیم شام ناهارم میمونیم ولی تا الان نشده یه سفره رسمی برامون بندازن یا پاگشاییمون کنن هدیه بدن ..برا بچم هیچی نخریدن تا حالا ..وضعشونم توپه ..امسالم اول عید پاشدیم رفتیم خونشون توی استکانای لنگه به لنگه چای آوردن پذیراییشونم فقط چای بود و شیرینی ..ناهارشونم افتضاح بعد از چهار ساعت آوردن ..بشقابم سر سفره نیاوردن توی پیشدستی ریختیم برنجو..اخرشم میخواستیم بیایم طلبکار بودن که دارین زود میرین ..به بچمم یه هزار تومن حتی عیدی ندادن ..به مامانم گفتم داره دیوانه میشه میگه دارن بهت بی احترامی میکنن دیگه نرو خونشون یا حداقل رفتی شام ناهار نرو ...
شما نظرتون ؟چیکار کنم باهاشون؟به شوهرمم نگفتم چون اصلا قبول نداره و تو سری خورشونه