بچه ها ما شب عید رفتیم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرامم اونجا بودن بعد شام قرار بود هفت سین بچینن که خواهرشوهر کوچیکم هی گفت مگه واجبه بچینیم بعد عید میچینیم مام فهمیدیم که اینا میخوان ما نباشیم و هفت سین بچینن که یه وقت ما از اجیل و شیرینی هاشون نخوریم از رفتاراشون خیلی دلم شکست به شوهرمم گفتم اگه چاره داشتن شامم جلو ما نمیذاشتن. ما ساعت ۱۲ پاشدیم بعد وسیله بچم جاموند یه ربع بعد برگشتم دیدم هفت سین چیدن چیزی نگفتم و اومدیم سال تحویل خونمون. بقیش الان میزارم