از ترس قلبم تو دهنمه 
تا حالا اینجوری دعوا نداشتم باهاش 
همسرم آدم خوبیه نه خیلی مذهبی نه خیلی عیاش 
از چهارشنبه سوری به بعد چون هی دورهمی بودیم اینم با بقیه قلیون میکشید 
رفیق باز نیس ولی هر دو هفته یا ماهی یه بار جمع میشن با هم 
حالا یه مدت خیلی خوب بود هر چی رک میگفتم میگفت باشه (ادمی نیس که ایرادهاشو قبول کنه باید غیر مستقیم بگی)
بعد دیدم حالا که خوبه گفتم این مدت قلیون زیاد کشیدی بخدا خوشم نمیاد و اینا 
شوهرم دیگه منفجر شد داد و بیداد که خوشم میاد هر غلطی بکنم 
مگه من زن ذلیلم تو به من تعیین کنی و فلان رفت بیزون خونه 
زنگ زد که بگو بابات بیاد دنبالت من کسی که خفه کنه منو خونه گیر بده نمیخام 
بعد منم گفتم بیا حرف میزنیم الان اومده جاشو حال انداخته برمم حال داد میزنه 
تا حالا اینجوری نشده بود خیلی لجبازه