سلام دوستان کسانی که تاپیک های منو دیده باشه در جریان زندگیم هستش
دیشب شوهرسابقم دعوای الکی راه انداخت خواست منو از خونه بندازه بیرون نیومد نخواستم شب عید بچه هامو تنها بزارم
باز امروز الکی دعوا راه انداخت که منو بندازه بیرون منم دیگه خسته شدم از بس به خاطر بچه هام التماس کردم که بی مادر بزرگ نشن ولی اذیت های شوهرم نزاشت منم وسایلم رو جمع کردم اومدم خونه بابام چند ساعته اومدم دلم خونه اشک چشمم خشک نمیشه