دعوای منو شوهرم سر اینک من خیانت کردم😏

زنگ زدم ب بابام من شماره عمه اینامو ندارم 

خوب من نشناختم اول بعد ک گفت فلانی گفتم پسر عممه ... آخه من و شوهرم با خانواده پدریم هیچ رابطه ای نداریم 

اصلا ب زنگ زدن نرسید ریدن ب هم و الان از تهران میخواد بره شهرستان دعوا 

ادمای سمی هستن خواهرش پارسال زنگ زده بود گوشی بابام مامانم برداشته بود گفته بود دوست دختر شوهرم همچین ادمایین

والا بخدا چهار ساله حتی ندیدمش فقط چون فهمیده بود شوهرم برگشته خواسته بود این فک کنه بهش خیانت میکنم 

کلا خوشبحالته 

من اون لحظه گوشیم دست شوهرم بود چون معلم زبان بوده پسر عمم قبلاً و بعدش معتاد شده ی پیام انگلیسی داد شوهرمم گفت چی نوشته منم گفتم نوشته اسمم مهرانه و ۲۰سالمه و بیا آشنا شیم شوهرمم گفت کیه این گفتم من چ می‌دونم زنگ زد بهش گفت حرف عادی بزن ببینم کیه منم گفتم شما گفت پسر عمت (چون رفت و آمد و حرفی نداریم نشناختم آخه چهار پنج تا پسر عمه از دوتا عمه دارم)گفتم اسمتون چیه گفت کثافت پسر عمه خودتو نمیشناسی گفتم نه اسمتو بگو گفت علیم گفتم خوب از اول خودتو خوب معرفی کن ...گفت چیه مث سگ ک نگفتم بعد صدا سگ در آورد منم گفتم آدم باش چ طرز صحبته گفت جون و از این حرفا ... بجون مامانم کلا با این عمه و خونوادش حتی سلام هم ندارم ... چون قبلاً با پسر عموم نامزد بودم دوروزه قبل عروسی همین عمم عروسیمونو بهم زد منم دیگ با فامیل بابام کلا قطع رابطه کردم و تموم بعد گفت جون و اینا منم گفتم خفه شو کثافت شوهرمم فک کرد این اینقد راحت با من حرف میزنه حتما تو این یکسالی ک نبوده من بهش خیانت کردم و این رفیقمه و اینجوری تند حرف میزنم ک اون بفهمه شوهرم پیشمه زد تو گوشم ... منم گفتم چرا میزنی گفت کیه گفتم بخدا نمیدونم مگ نشنیدی میگ علیم ... باز زد تو گوشم منم دعوا کردم گفتم تو اول مطمعن شو بعد بزن .و بقیه ماجرا