180 روز که ندیدمش ،بوش نکردم ،نمی دونم خاک با اون صورت خندان با بدن نازنینش چه کرده انقدر ناراحتم که نه میتونم بخوابم ،نه اشک بریزم، هیچ ...
انگار قفل شدم دلتنگی عین حفره می مونه همه چیز رو به داخل خودش می کشونه
همه خوابیدن از ناراحتی نمی تونم بخوابم...هنوز بهت زدم .....این منم که تاب آوردم ؟!هیچ چیز نتونست آرامم کنه نه خرید شب عید نه هوای سال نو، انگار قلبم مرده احساس می کنم تنها تو خلا رها شدم بی حس ،بی هدف....
هیچ وقت فکر نمی کردم سرنوشت برای این چنین بخواد مادرم و مادر بزرگم رو تقریبا یک دفعه از دست بدم .....
قدر دور بریهاتون رو بدونید ناگهان زود دیر می شود.
برای منم دعا کنید این روزها سخت محتاج دعا هستم 🙏🏻🙏🏻