خانوما شوهرم سر مامانم داد زده و بد صحبت کرده(تو تاپیکای قبلیم جریانش هست)
مامانم بااینکه دلش شکسته ولی براش عیدی خریده که رفتیم عیددیدنی بهش بده و بدون هیچ حرفی شوهرمو بخشیده،
شوهر نفهم من عذرخواهی نکرده تو عالم خودشم خیلی جنگیه، من موندم اگه شوهرم عیدو به خانوادم تبریک نگه و نیاد خونه مامانم چیکارکنم؟
پریروز یهو گفت بذار بچه بزرگ بشه بهش میگم که شماها چیکاره اید!!!! منظورش چی بود؟اعصابم داغونه
منم جای شوهرت بودم میتازوندم😐😐
یعنی بچه رو یه جوری بالا میارم که جلو خانواده زنم گارد بگیرع😐😐😐
توام نرو خونه مامانش خودت و بچت تنهایی برین خونهمامانت عید دیدنی
احمق میگفتی چیکاره ایم؟؟؟؟بچه خودش بزرگ شه عقل داره کی زورمیگع کی نمیگه
شوهرتو در اسرع وقت ببر تيمارستان بستری کن.
توروخدا شوهر عتیقه تو نبر عید دیدنی پیش خونوادت و خونوادتو بیشتر از این فرش زیرپای شوهرت نکن. همین کوتاه اومدن مادرت و شما باعث شده شوهرت قیافه حق به جانب بگیره.
به شوهرت میگفتی بچم بزرگ شه خودش میفهمه باباش و خونوادش از چه تیر و طایفه ای هستن
اگه مامانت بجای کادو یکی میخوابونند زیر گوش این شوهرت حالا اینجوری دور ورش نمیداشت کمتر گوز گوز میکرد
الان به چه مناسبت مامانت عیدی گرفته ما فقط برا داماد جدید عیدی میگیریم
هرکاری با مادرت میکنه توهم با مادرش کن . برین به خانوادش
بگو حق نداری بیای خونه بابام کادو هم حریدین براش؟🥴
شوهر شما یکی و میخواد مثل پدر من، یعنی زن داداش بیچارم سر یه اشتباه خواهر منو تو اینستا بلاک کرده بود بابام فهمید، ببین از همه جا بلاکش کرد شمارشو پاک کرد، بدبخت زن داداشم ۱۰ بار عذرخواهی کرد، خلاصه که هنوزم بابام درست حسابی تحویلش نمیگیره🤦♀️😂😂🤦♀️
ماهم دقیقا همین بلا سرمون اومد جان بچم اگه دروغ بگم،نداداشم همسابه مامانم اینا بود تاززه زایمانکرده بود دختر بزرگه داداشمم پاش شکسته بود ،دیگه ابجیم میرفت به دختش میرسید هی مامانمم شام و هارو صبحانه میذاشت هی توسینی میبر براشون میگفت تازه زایمان کردی بچتم اینجیه غدا رو میارم به کارای دیگت برس تو ، یا بچشو میگرفتن میگفتن تو برو بخواب،زنداداشم جواب این خوبیارو به بدترین شکل داد ،یه بار که مامانم اینا خونشون بودن از خونه بیرونشون کرد گفت چه خبرتونه کی به شما گفته اصلا ببرام شام نهار بیارین به بچم برسین نمیخوام هیچکاری کنین،با این حال مامانم دوباره میخواست همینجوری ادامه بده میگفت اشکال نداره شاید دلش پر بوده از جایی گناه داره فلان،بهش گفتم خدا شاهده اگر رفتی خونش پامو تو خونتون نمیدارم ،من راهم دوره سالی دوبار میرم گفتم اون دوبارم نمیام،خلاصه به زوررر نگهش داشتیم ،بهش بی محلی کردیم و هیشکی باهاش حرف نزد اومد گفت غلط کردم حالا که شما نیستین فهمیدم هیچکیو ندارم
