عشق چی هستش

نه بابا ی وابستگی ساده هم باعث چنین چیزی میشه

پس این اسمش عشق نیست

نمیشع گفت اسمش عشقه چون عشق کلا متفاوته

 من ک فک میکنم فقط بین ما ایرانیا عشق وجود نداره

🤣🤣 چون خانواده ها نمیزارن عشق پدید بیاد کلا جهان اجتماعی مون رو دگرگون کردن با محکوم کردنمون

من ک مهم ترین فرد. زندگیم خیییلی همو دوست داشتیم ولی از دست شکاکی و گیر دادن خانوادم بی خبر و نامردانه ولش کردم بره چون از خانوادم و حرفای سنگینشون خسته شدم واقعااا 

😔😔 چقد دوسش داشتم ولی نزاشتن ب عشق واقعی منجر بشع 

الانم اون رفته  ب چن نفر از دوستام گفته ک واقعا دوسش دارم ولی گذاشت رفت ولم کرد رفت اون هیچوقت نمیدونست  قضیع چیع

از دلم خبر ندارى 

دوسش داشتم خيلي زياد ولي از دست خانوادم ك خيييلي گير ميدادن خسته شدم  گوشيمو ١١ ماه ازم گرفتن همش دزدكى گوشي مامانم رو ور ميداشتم باهاش تماس ميگرفتم و پيام ميدادم

خانوادم همش بهم بد ميگفتن ك تو دختر فلان كار هستى انگارى خودشون پيامبر بودن فقط 

از خانوادم روز ب روز متنفر تر ميشم 

وساز مخالفشون هر جايي از زندگيمو خراب كرده 

اولش 

فك ميكردم  اگه عشقمو ول كنم خودم كلي ارامش دارم دردسر ندارم و اينكه فهميدم تنها راهش اينه ك با خانوادم بسازم و باهاشون راه بيام  تا ديگه بهم تعنه نزنن ولي از قول عشقم  خدا نكنه خانواده اين. چيزا رو بدونن ي عمر سرزنششونو دارى 

ميگفت با طعنه تيره هاشون ميكشنت پيرت ميكنن چ راست ميگفت 

ببينيد من از اين زندگي چيزي رو ندارم ميترسيدم ي حسي باشه ي روز دچار تغيير بشه از اينده ميترسيدم  گفتم شايد فراموشش كنم ولي سه روز اول ك خواستم تركش كنم ديگه زنگش نزدم  همه چيو مث ي گمنام حذف كردم  انگارى واسش گم شده بودم 

ديدم هى ميزنگه پيام ميده و من بيخيال شدم خيلي برام سخت بود اون چن روز گذشت فقط انگار مث ي معتاد داشتم ترك اعتياد ميكردم 😔😔🖤 من تازه از اون شهرمون ك با عشقم اونجا اشنا شديم و زندگى ميكرديم

رفته بودم ساكن ي شهر ديگه به دليل شغل خانوادم 

واس  همين اون بيشتر ترسيده بود ك جوابشو نميدم شايد 

بلايي سرم اومده خلاصه گذشت و گذشت تا فهميدم ي تصادف كوچيك كرده ك بعدش بهم گفتن از عمد خودشو تو خيابون انداخته خواسته خودكشي كنه  ولي دليل خودكشيشو واقعا نميدونم 

شبا كلي گريع و زارى داشتم جالب اينكه روز ب روز فراموش ك  نميشد هيچ حالم بد تر ميشد هى حسم بهش پر رنگ تر ميشد 😔😔😔😔😔😔😔😢😢🖤🖤🖤 همش گريهههههه گريعه شبا بي صدا زير پتو گريه ميكردم همش تصورش ميكردم  ك كنارم نشسته و دارم باهاش حرف ميزنم از محكوميت خانوادم رو ميگم ك اذيتم ميكنن از اينكه ديگه خسته شدم از دزدكى رابطه گرفتم باهاش 

تو تصوراتم همه حقيقتو بهش ميگفتم خدا ميدونه و شاهده من حدود ٩ مااه هرشب گريه تو اون مدت  ي شب ب يادم نمياد گريه نكرده باشم براش  

 هيچكس حالمو نميفهميد داشتم خفه ميشدم  از درد و بغض 😔😔😭😭

و اينكه هر كسي اومد خاستگاريم ردش كردم 

و ب كسي پا ندادم و اسم هيييچكشو عشق نزاشتم 

بعد ي سال فهميدم  بعد از من  رفته لاشي عالم شدع روزى با ده تا دختر تو اينستا تو تل تو كلي برنامه هااا رفيقش ميگفت فك كرده تو از عمد ولش كردي 

جالبع من ديگه بعد اون ب كسي حسي ندارم و اينكه اصلا تو بد ترين شرايط گريم نمياد احساس ميكنم زندگى برام تموم شدس😔🖤 

ديگه چون من رفتم فك ميكنه سر كاريه واس همين  رفيقش ميگفت اگ برگردي قبولت نميكنه 😔 هر كس باشع نه ماه ده ما بيخبر ولش كنى ميرنجه من بهش حق ميدم😔 اون هيچوقت منو نميبخشع