حالا خسته بوده یه چیز گفته سخت نگیر منظور نداشته
برام خیلی سنگین تموم شد
ب شوهرم چیزی نگفتم ولی تموم راه گریه کردم
فقط گفتم فلانی. من اگه دیگه اسم خواهرمو اوردم تو اجازه داری بزنی تو دهنم
چقدر زبونش تلخه بگو واجب نبود واسه دوست پسر سالادماکارونی درس کنی
شما حق دارید بخاطر بارداری روحیه تون حساسه،اونم بخاطر مجرد بودنشه ک پاچه میگیره منم ی خواهر دارم مث شماتازه بعد چند سال با دوس پسرش نامزد کرده همش در حال دعوا با من و مامانم یا نامزدشه خیلی بد اخلاقه من فقط سعی میکنم دم خورش نشم زیاد ک دعوامون شه
من خیلیی خوب بودم
من براش مادر بودم بخدا
تا همین پارسالم خیلی باهم خوب بودیم
ولی اون کارهایی در حقم کرد ک دشمن ادمم نمیکنه
منم سعی کردم فقط دیگه خوب نباشم
و مث خودش باشم
این شد نتیجه اش
ببخشید اما به نظرم تقصیر ابتدا از شما بوده یعنی میدونستید قضیه رو ولی چون حالا به دلایلی باهم بحثتون شده زنگ زدین به مامانتون موضوع رو گفتید یعنی اگر باهاتون خوب برخورد ی کرد نمیگفتید به مادرتون؟؟؟ بعدشم حالا عصبانی بوده یه چیزی گفته خواهرید بچه بازیا چیه شما باردار و متاهلین بلاک خواهر بخاطر یه کل کل عجیبه
