من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
من آن خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگر گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمی آرم
اگر تشنه به خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من آن دردم که هر جایی پی مرهم نمی گردم
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخد
من آن عشقم که با هرکس سر سفره نمی شیند
من آن شوقم که اشکم را به جز محرم نمی بیند
اگر من سایه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
اگر باران پر بارم به صحرا دل نمی بندم