سلام دوستان
خیلی ناراحتم
اول من میگم داستان رو جایی سوال بود بگید بعد قضاوت کنید.
داستان از جریان هست اوایل ازدواجم همسرم یه خونه ۲طبقه ساخت که ما ومادرش اینا اونجا زندگی کنیم تا ۷سال من اونجا بودم وقتی باردار شدم گفتم میخوام جدا بشم یه خونه کرایه کردیم.بعد همسرم یه زمین داشت چون مادرش همش از پله ها ناله میکرد اون زمین رو یه خونه همکف ساخت که مامانش اینا برن اونجا و اون خونه ۲طبقه رو کلا بفروشیم برای خودمون خونه بخریم و بقیه پول هم بدهی هامون رو بدیم حدودا یک میلیارد بدهی داریم.
حالا که خونه تکمیل شده مادرش میگه نمیرم اونجا..همسرمم میگه نمیتونم زورش کنم پیرهست یهو حالش بد میشه
من میگم نمیتونست قبل ساخت اینجا بگه
مارو بعد انداخته توی هچل
نمیدونم به خواهرای همسرم بگم که با مادرشون صحبت کنند ؟ خواهرای همسرم مدافع همسرم هستن اگه بگیم مادرشون رو راضی میکنند ولی همسرم نمیزاره
بعد از اونور اگه اون خونه طبقه بمونه بالاخره ساختمان هزینه داره همش گردن همسرم میشه
پدرشوهرمم نمیزاره مستاجر بیاریم برای بالا
همسرم داره پیر میشه از ساعن ۹صبح میره سرکار تا ۱۲ شب
الان هنوزم نیومده گاهی چند روز میشه که پسرمم رو نمیبینه😔