بچه ها جریان تو تایپک قبلم هست با اسکرین
بهش گفتم بیا نذری داریم گفت همون طور که بابا تو نمیزاره بیای خونه ما فک کن بابا منم نمیزاره و نمیام
خلاصه که آخرش قرار شد بیاد تو الان صبر کردین داشتین بسته بندی میکردیم ظرف کم اومد منم بهش پیام دادم که ظرف یک بار مصرف تو راه بگیره ببینید چی گفته
بعد ما ازدواج کردیم و عروسی هم گرفتیم ولی ی مشکلی برای خونه پیش اومد نتونستیم بریم توش و الان خونخ بابا هامونیم
و بابام نمیزاره برم خونه شون بمونم میگه هر نوقع خونه خودتون آماده شد بعد