سلام رفقا
تو تاپیک قبلی بهتون گفتم که میخوام از زندگیم براتون بگم
شاید برای یکی مفید باشه و مسیر زندگی کسی با حرفهای من به سمت خوبی تغییر کنه
مامانم تعریف میکنه که
من وقتی بدنیا اومدم تا چهارماهگی چشمهام سالم بود
بعد شب خوابیدم و صبح بیدارشدم
دیدن که رنگ مردمک چشمام تغییر کرده و یه خال سفیدی اومده رو چشمم
بردنم دکتر و فهمیدن آب سیاه و آب مروارید آورده
و نزدیک به چهارتا عمل جراحی تا ۷ سالگیم رو چشمام انجام شد
تا اینکه چشم چپم نابینا شد
اما در ظاهر زیاد بد نبود که کسی نتونه ببینتم.
حدود ۳سال پیش رفتیم پیش یکی که احضارات داشت
گفت مادربزرگت نامادری پدرته و چون ازش کینه داشته سرتو این بلا رو آورده
البته مادربزرگم هفت سال پیش هم یه بلای دیگه سرم آورد
که تو تاپیک بعدی میگم
چشمام رو هیچ دعانویسی نمیتونه خوب کنه
فقط باید خدا کمک کنه
یه بار تو خواب ، امام حسین اومد وعده ی شفا داد
اما هنوز زمانش نرسیده انگار