بخام بگم یه رااااز بزرگ دارم که نمیشه هرکی یه شوهری داره که خودش بیشتر میشناسه روحیاتشو
تو یکی ازدعواهامون دیگه کوتاه نیومدم حرف نمیزدیم ولی قهرم نبودیم اما بشدت سرد بودم نمیخندیدم تاسوال نمیپرسید حرف نمیزدم میپرسید هم کوتاه جواب میدادم امامنتظر منت کشی نبودم درواقع بریده بودم ازش
بعد دوهفته کم کم تعادل ب خونمون اومد سعی میکرد کاری کنه خوشحال شم ازاین فاز دربیام منم نمیزاشتم دلسرد بشه ازتلاشش اما خیلیم خوشحالیمو نشون نمیدادم