بعد به شوهرم گفتم یه لحظه وایسا ماداشتیم میرفتیم توخونه جلو خونه اینجوری شد گفتم وایسا ببینم این آشغال کی بود نکنه باباش نبود غریبه بود اینجور زدش دیدم رفت دوچرخه بچه رو ازیه کم اونورتر برداشت رفت همون سمت که دختره رفت
فهمیدم حتما بابایی چیزیش بوده
ولی دلم براش کباب شد هی میگم کاش یه چیزی به مرتیکه ی عوضی آشغال گفته بودیم