هرسال دم عید من میرفتم شیراز خونه تکونی مادرم، بعد چون بزرگ خاندان بودن تمام تدارکات مهمونی میدیدم، از مهمونا پذیرایی میکردم، ۱۳ به در میبردمشون بیرون بعدم برمیگشتم تهران، آخرین عیدی که با مادرم بودم عید ۹۸ بود... خدایا هرسال از اسفند حالم خرابه، چراغ خونمون تو شیراز خاموش شد، چون پدرمم هشت ماه بعد از مادرم به رحمت خدا رفتن... الان هرسری زنگ میزنن بیا خونه زندگی مامانت و جمع کن من طاقت ندارم پا بذارم اونجا. تنها کاری که کردم یکی و فرستادم یخچال فیریزر و جمع کرد خاموش کرد... حالم بده ، حالم خرابه، الان میخام برم شیراز وفای به عهد هرساله. لحظه سال تحویل کنار مامانم باشم توی شاهچراغ حداقل بدونه که بیوفا نبودم و اومدم. قدر داشتنشون و بدونین .. ماهایی که داغ عزیز دیدیم داریم مرگمون و زندگی میکنیم ولی خیلی سخته بالای سر خاک مادر نشستن اونم با فاصله فقط یک متر... و بدتر از همه دخترمه... چون مادرم زنده بود سیسمونی دخترم و فرستاد ولی هیچوقت نوه اش رو ندید. الان من نوه اش رو میبرم پیشش ولی نیست که بغلش کنه ... حیف بخدا این روزای ما نمی ارزه به یه لحظه ناراحتی با مادر... خدا پدر و مادرتون و حفظ کنه.. برام دعا کنید
هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه... ای ترس تنهایی من ، اینجا چراغی روشنه 😔🌹
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
دقیقااا درک میکنم همسرمم بایک حادثه پدر و مادر و برادرشون فوت شدن هرسه باهم. الان دوساله و همسرم سال تحویل پارسال گریه کرد فقط و حاضر نیست هیچ جای دیگه باشه. خدا بهتون صبر بده روح مادر عزیزتون شاد