زنگ میزدم به فامیل فحش میدادم همه عیب هاشون و کمبودهاشون عقده هاشون می کوبیدم تو کله شون بهشون می گفتم چقدر بدبخت و بیکارن
اشغال مینداختم تو خونه هاشون
موهاشون رو میکشیدم با چوب میزدمشووووون
بعد آخر همه میرفتم یه پیتزایی چیزی خودمو مهمون میکردم منتظر می شستم تا اجرائیل بیاد