مادر شوهرم بیست چهاری چایی میخوره ...شام خوردیم سریع آورد تعارف زد نخوردم ..گف دیونه ای تو چایی نمیخوری....گفتم اره دیگ من دیونه ام.شوهرم فهمید ناراحت شدم اس داد ک شوخیه گفتم خودشه ...من همش احترام میزارم اما اینا ن...البته فرهنگه همش بیخیال....الان پدر شوهرم اومد گفتم چاییت رو بخور زنت میگ تو دیونه ای چایی نمیخوری از اون ور گف ارع دیونه ای نمیخوری گفتم هر کی زیاد بخوره دیونس لبخندی زدم ....دو هزاریش افتاد الان همش میچسبه بهم محل نمیدم ...بیشعور دلم میخواد بزنم لهش کنم ..