پریشب با دوستاش دورهمی بودن و تا صبح نخوابیده بود .ظهر بیدارش کردم چون اجبارا باید میرفتیم کلاسمون .هی گفت حالم بده خوابم میاد گفتم خب تو نیا بعد بلند شد رفتیم کلاس .من بعد کلاسم یه قرار مهم داشتم بهش گفتم من میرم خودم گفت بزا بریم خونه من برم دستشویی چایی بخوریم میریم باهم .رفتیم خونه چایی خورده یهو میگه من بزا چرتم بزنم بخوابم بعد گفتم من خودم میرم اصلا حضورت واجب که نیس من باید برم