چندسال پیش وقتی شوهرم ی شرکتی کار میکرد آنقدر دستانش آسیب دیده بود و از کارای سنگین دیسک کمر گرفته بود که یروز پسر داییش اومد خونمون دلش سوخت و گفت مدرک کمک پرستاری بگیر میبرم بیمارستان پیش خودم ..اما شوهر من از بدبختی مرخصی نداشت گفت بعد عید میرم میگیرم چون الان کار شلوغه نمیدن مرخصی ..اون روز براد شوهرم که از شوهرم بزرگتره هم خونمون بود نگو بعد اون قایمکی رفته کلاس ثبت نام کرده که یروز که شام بودن گفت من پیش فلانی بیمارستان ارتش استخدام شدم شوهر من خیلی دلش صافه گفت خداروشکر ایشالله بعد عید منم ببر واقعا کارم سخته کارتم گیر نمیاد گفت باشه
اما بعداً هر وقت گفتیم بهونه کرد یروز گفت نیرو نمیخوام بروز گفت تحصیلات باید داشته باشی و.. اما شوهرم رفت بیمارستان یواشکی گفتن استخدام دارن ولی معرف میخواد ..خیلی ناراحت شدیم که چرا آنقدر بد بوده داداشش
الان اون بن خرید داره هر سال دویست میلیون میتونه وام برداره ماهی بیست میلیون حقوقشانه و دفترچه نیروی مسلح و کلییی مزایا اما شوهر من هنوز ی کارگره که حقوق وزارت کارش رو بزور میگیره
دقیقا این منو ناراحت میکنه که با چیزی که حق ما بود اول ،الان به ما پز میدن و خودشونو میگیرن
چی بگم فقط از خدا میخوام یه معجزه ای سر راهمون بزاره