یادداشت: آنها که موهای صاف دارند فر میزنند و آنها كه موی فر دارند مویشان را صاف میكنند ...عدهای آرزو دارند خارج بروند و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لك زده و ترانهها میسُرايند...مجردها میخواهند ازدواج کنند متأهلها میخواهند مجرد باشند! عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند!لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوندو چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند شاغلان از شغلشان مینالند بیکارها دنبال همان شغلند فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند؛ افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند! سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند ...و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است: "قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر" قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"، شکرگزاری؛مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر، مهم این است که از همانی که داری راضی و شکرگزار باشى ...آنوقت ”خوشبختی❤️ ...!
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨