2777
2789
عنوان

جارری پررو..

241 بازدید | 14 پست

سلام بچه ها همه رو توهمین پست میگم که هی نگین بذا فقط شما هم تا اخربخونین نگین زیاد نوشتی.

من یه جاری خیلی پررو وروبه خودی دارم سی و پنج سالشه خودم بیست و دو، الان شش ساله که جاریشم یه بار خونشونو  ندیدیم آدرس خونشونم بلد نیستیم اصلا یه تعارف خشک و خالی بلد نیستن زن و شوهر مارسم داریم برای بار اول باید دعوت کنن همون پاگشا اون جاریم کرد ولی این نکرد ما مشهد زندگی میکنیم اونا شهرستان پارسال اومدن مشهد مادر شوهرم هم باهاشون بود شوهرم اصرار کرد که دعوتشون کنیم به خاطر مامانم منم به اجبار دعوتشون کردم مادر جاریمم باهاشون بود جاریم باطلب  اومد هی می گفت هرکس مهمون می خواد باید جور همه چیزو خودش بکشه موقع رفتن بردار شوهرم رو کرد به مادر خانومش گفت میوه هاشونوجمع کن ببریم اینا که بخور نیستن من تو اتاق بودم بعد اومدم بیرون زنه پررو برگشت گفت اینارو  من برداشتم اگه ناراحت میشی بذارم 🥴اون سری که شهرستان بیمارستان بستری بودم شوهرم از روستا اومد شهر بعد جاریم ساعت هشت شب بهم زنگ زد که مثلا در چه حالی ..بارونه شدید می یومد منم گفتم هیچی شوهرم داره می یاد بهشم گفتم نیا بارون میاد ولی داره میاد که برام وسیله بیاره جایی هم نیست که بخوابه گفته تو ماشین می خوابم بدون اینکه به روی خودش بیاره بر گشت گفت عیب نداره خودش یه دلگرمیه برات حضورش اونجا 

حالا خونه هامون میاد میخوره می‌ریزه میپاشه یخچال که از خودشه کلن ولی دلش نمی خواد بریم خونش و همیشه می گه خونه مامانمم یه بارم به من می گفت من از مهمون خوشم نمیاد و اینا

حالا مشکل اینجاست که خواهر شوهر و مادر شوهر من خیلی ساده ان و میگن همین که حرف بهش بر نمیخوره خودش یه دنیا😐 این سری سر تولد دخترش داداشای خودش خونش بودن بعدمن و خواهر شوهرم رفته بودیم شهر دکتر خواهر شوهرم میخواست بزور منو ببره خونش فقط به این دلیل که زبونم باز نشه بگم شش ساله یه تعارف به ما نزده منم نرفتم بعد خواهر شوهرم میگه اگه بری خونش از خونش بیرونت نمی کنه که 

ولی من غرورم اجازه نمی ده برم دلم می خوادباهاش مثل خودش برخورد کنم منم آرزو خونم و به جونش بذارم الان اومدن مشهد با مامان پروش به نظرتون برم حرم ببینمش

خواهر شوهرم اینا از طرز بیانشون می فهمم که توقع دارن دعوتشون کنم بازم ما آدم بده میشیم این بگم که ما چند تا جاری هممون از دست این شکاریم .احتمالا گذاشته جمعه رو نهار بیاد خونم پررو ولی من زودتر برم ببینمش چی بگم بهش..




اره مثل خودش باش . زودتر برو ببینش .

خواهرشورات خونه شمان؟

چرا باید بخاطر رفتار خشنم معذرت بخوام؟؟؟؟  اونایی که منو به اینجا رسوندن , هیچوقت ازم معذرت نخواستن...                                                 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻                                                   میشه واسم دعا کنید به خواستم برسم؟ممنون                     

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نه برو نه هم رو به که بیاد. متل جاری منه فقط میره میخوره. اونم منو پاگشا نکرد الان همه رو دعوت میگیر ...

اگه باز خونم نیاد زورم نمیاد مادر شوهر و خواهر شوهرم آنقدر پروش کردن باز باید به اونا هم جواب پس بدم دوتا سن منو داره خودش و می زنه به اون راه بخدا کل سیزده روز عید در خونشون می بنده میره خونه پدر شوهرم بعد سیزده میره خونه خودش

نرو ببینش جمعه هم زنگ زد بگو مهمونی دعوتم نیستم 

عشق کردن یعنی دم سحر صحن انقلاب باشی پا برهنه رو سنگ فرشای حرم راه بری یه نسیم خنک به گونه هات بخوره چادرت رقص قشنگی به خودش بگیره بعد وایسی جلوی گنبد طلا خیره بشی به گنبد انقد زل بزنی و محو گنبد و صحن و سرا بشی که انگار فقط تو تو حرمی دلت اروم بشه یه نفس عمیق بکشی بگی همه وجودم پر از شما شد اقا .السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
اگه باز خونم نیاد زورم نمیاد مادر شوهر و خواهر شوهرم آنقدر پروش کردن باز باید به اونا هم جواب پس بدم ...

یبار به مادرشوهر بگو اگه گفتن دعوتش بگیر. بگو بیمارستان بودم شوهرم راه خونه داداشش نداشت هیچ احترامی هم نکرده سرم شلوغه دم عید نمیتونم مهمون داری کنم 

زن عمو منم اینجوری بود تو شهر بود می اومد شهرستان همه جلوش خم راست میشدن وقتی یکی میرفت خونش یا ماکارونی داشت یا ماست اسفناج. خودشو زحمت نمی انداخت دیگه کسی نه دعوتش میکنه نه میرن 😃

یبار به مادرشوهر بگو اگه گفتن دعوتش بگیر. بگو بیمارستان بودم شوهرم راه خونه داداشش نداشت هیچ احترامی ...

من میگم ولی متاسفانه زبونم تنده حرفم به دل نمی شینه یه بار مادر شوهرم سر یه دعوا برگشت بهم گفت تو میخوای داداشارو از رو هم بندازی اگه من مثل این عروسشون بودم چی میگفتن پس

زن عمو منم اینجوری بود تو شهر بود می اومد شهرستان همه جلوش خم راست میشدن وقتی یکی میرفت خونش یا ماکا ...

اینم همینجوره چون عروس بزرگه همه احترامشو دارن سر هر مناسبت براش کادو می برن البته بیشتر به خاطر مادرشوهرم به این می دن

اخه مشکل اینجاست من اینجا کسی و ندارم بعد خواهر شوهرم هی زنگ می زنه می گه نرفتی ببینیش

بگو نه نرفتم وقتی دعوت نمیکنه یعنی احترام نمیزاره دوسم نداره منو ببینه 

عشق کردن یعنی دم سحر صحن انقلاب باشی پا برهنه رو سنگ فرشای حرم راه بری یه نسیم خنک به گونه هات بخوره چادرت رقص قشنگی به خودش بگیره بعد وایسی جلوی گنبد طلا خیره بشی به گنبد انقد زل بزنی و محو گنبد و صحن و سرا بشی که انگار فقط تو تو حرمی دلت اروم بشه یه نفس عمیق بکشی بگی همه وجودم پر از شما شد اقا .السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز