دستم خیلی خیلی خالیه پول چند تا یارانمو جمع کردم که برای بچم جشن ساده ردیف کنم فردا نگه چرا جشن نداشتم کو عکسم .
خواهرم و برادرم باهام دیروز قهر کردن سر چیز الکی .گفتن بچمو بگیر بریم جایی منم گفتم کاردارم .ولی بعدش گفتم باشه بیار بچتون رو .حالا بهشون بر خورده میگن ما دیگه خواهری ب اسم آرزو نداریم و جشن بچش،نمیایم
من دختر آخر هستم و همیشه کارای همه رو کردم همه کارهای اونا رو از بچه داری دکتر رفتن .کارای خونه و خریداسون .ولی نه تو زایمانم نه تو اساس کشی خونم هیچ کدومشون نمیان همشون خودشون میزنن ب کار داریم و فلان و بهونه آوردن
تا امروز که کلا خودم تنها هستم و بچم و تولد و کارام فهمیدم خیلی تنهام و هیچ کسی رو ندارم .کلا با خواهر بزاترتم هم قهر میکنم تا آخر عمر چون همیشه پشتم خالی کردن .تو هر مرحله سخت از زندگیم
دلم برا بچم میسوزه تنها تو جشن .کسی نیس حتی دورش دست بزنه .خیلی گریه کردم دارم دق میکنم